Tuesday, April 01, 2008

میدان فرهنگ، میدان مبارزه

پس از انقلاب، بر جامعه ایران سركوب‌های فرهنگی زیادی اعمال شده است. ممنوعیت موسیقی، اجبار پوشش اسلامی، جلوگیری از برگزاری جشن‌ها، رقص و پایكوبی، بی‌مهری به آثار باستانی و گاه سعی در تخریب آن‌ها نمونه‌هایی از این سركوب هستند. از سوی دیگر بزرگ كردن اسلام به عنوان ابزار حكومت و رفتارهایی كه باعث شده سردمداران جمهوری اسلامی «متعرب» خوانده شوند، این سوء‌ظن را دامن می‌‌زند كه رژیم جمهوری اسلامی سعی در مخدوش كردن هویت ایرانی و جایگزین كردن ارزش‌های اسلامی-عربی دارد. در برابر همین نگرانی‌هاست كه می‌توان روحیه‌ای باستان‌گرا را در جامعه امروز ایران مشاهده كرد. كاركردهای این باستان‌گرایی بیشتر متوجه عرصه فرهنگ بوده است و در عمل به كوشش‌هایی جهت زنده كردن آیین‌های كهن ایرانی همچون جشن سده، مهرگان و اسپندارمذگان منجر شده است. همچنین، با توجه به افزایش چشمگیر بازدیدكنندگان از مكان‌های تاریخی ایران، مانند پاسارگاد، می‌توان حدس زد كه موضوع «هویت ملی» در نظر جامعه ایران، نسبت به سالیان گذشته اولویت بالاتری به خود اختصاص داده است. اكنون به راحتی می‌توان مجسمه‌ها و گردنبندهای با نقش «فروهر» و تابلوهای با طرح «پاسارگاد» را از فروشگاه‌ها خریداری كرد و حتی در كلاس‌های آموزش زبان پهلوی كه برای عموم برگزار می‌شوند، نام نوشت.

جامعه ایران برای زنده نگاه داشتن فرهنگ خویش، در بسیاری موارد ناگزیر شده است كه با محدودیت‌های دین اسلام دست و پنجه نرم كند. گرجه در سده چهارم هجری قمری، جنبش‌های روشنفكری در ایران مرزهای نقد دین را شكست، اما به هر حال «بنیاد اسلام» در نظر مردم همواره بنیادی محترم بوده است. تنها در حدود 30 سال اخیر است كه این بنیاد در معرض نقد و گاه نفی تمام قرار گرفته از سوی عامه مردم و به ویژه نسل جوان، قرار گرفته است.

حدود 1400 سال پیش، سرزمین ایران به دست اعراب گشوده شد و تا مدت‌ها زیر سلطه آنان باقی ماند. اعراب، مردمانی بودند كه بر خلاف ایرانیان، نه سابقه تشكیل دولت داشتند و نه تمدنی چشمگیر. روحیات آنان به علت شرایط سخت زندگی در بادیه‌های حجاز، در مجموع، روحیه‌ای خشن و ویژه زندگی در شرایط طاقت‌فرسای بیابان بود. اعراب پیش از اسلام به صورت قبیله‌ای زندگی می‌كردند و هر قبیله مستقل از دیگری زندگی می‌كرد و این استقلال اجازه داده بود كه نوعی آزادی مذهب میان اعراب وجود داشته باشد. هر قبیله خدای خود را می‌پرستید، در ماه‌های حرام همگی با هم به مكه رفته و بدون آن كه جنگی رخ دهد، مناسك مذهبی خود را به جای می‌آوردند. پس از آن كه شارع اسلام به مدینه رفت و رفته رفته بر قدرت نظامی‌اش افزوده شد، امكان گردآوری اعراب زیر یك چتر ایدئولوژیك پدید آمد. هر چند این چتر ایدئولوژیك با سختی و به ضرب شمشیر بر سر قبایل عرب كشیده شد، اما هرگز نیازمند پاسخ دادن به پرسش‌هایی نبود كه از ذهنیت‌های شكل گرفته در جوامع بزرگ و متمدن برآمده باشند و طبیعتا توانایی لازم برای این كار را نیز به دست نیاورد. از مردمان ساده كه برای تامین نیازهای پایه‌ای زندگی خود در سختی باشند، دینی بر می‌آید كه پیروی از آن منجر به برآورده شدن همان نیازها می‌شود و نه بیشتر. چرا كه مخاطب ساده‌اندیش اساسا بیش از آن را درك و طلب نمی‌كند. پس از حمله اعراب و فروپاشی امپراتوری ساسانی، چنین دینی، بر ایرانیانی تحمیل شد كه زیر سایه سیزده قرن تشكیل دولت، فرهنگی به نسبت اعراب آن زمان، قوام‌یافته و روحیاتی با ظرایف بسیار پیدا كرده بودند و آرمان‌ها و سعادت‌جویی‌هایشان بسیار فراتر از «سدره» و «طوبی» و «حوض كوثر» بود.

هر چه از دوران استیلای عرب بر ایران گذشت، تحمل ارزش‌های «عربی» و همچنین خواری و خفتی كه اعراب بر ایرانیان روا می‌داشتند، دشوارتر شد و جنبش‌های مسلحانه و غیرمسلحانه گوناگونی در طی سال‌های حكومت اعراب در ایران شكل گرفت. ایران، پس از حمله اعراب حدود ششصد سال توسط دو حكومت اموی و عباسی، استثمار شد. در عین حال نباید از نظر دور داشت كه هر دوی این حكومت‌ها گرایش‌های لائیك داشتند و به جز دوران نخستین، قوانین اسلام را مبنای سیاست خود قرار نمی‌داند. از همین رو موضع‌گیری‌های سیاسی جامعه ایران در طول تاریخ، منجر به «اسلام‌ستیزی بنیادی» نشد و از سوی دیگر، جنبش‌های فكری همانند تصوف، اعتزالیه و ... آن قدر آزادی اندیشه برای ایرانیان به وجود آورد كه اسلامی ویژه خود اختراع كنند و فرسنگ‌ها از آنچه در میان اعراب رواج داشت، دوری گیرند.

امروز، با روی كار آمدن حكومت جمهوری اسلامی، نخستین بار است كه نمایندگان دین اسلام بخت حكمرانی بر ایران را یافته‌اند. اگر خلفای اموی و عباسی مجالس شراب‌خواری به پا می‌كردند و توجهی به اسلام نداشتند، سردمداران جمهوری اسلامی، نه تنها به روشنی خود را نماینده اسلام معرفی می‌كنند، بلكه گرایش‌هایی به سوی فرهنگ «عرب صدر اسلام» نشان می‌دهند كه حساسیت جامعه ایران را برانگیخته است. برای نمونه، آیت‌الله مشكینی سال قمری را با فضیلت‌تر از سال خورشیدی می‌دانست، آیت‌الله مطهری آیین چهارشنبه‌سوری را رسم احمق‌ها و آیین سیزده بدر را ننگ می‌خواند و آن را روز سمبل خرافه و حماقت ی می‌دانست(1)، آیت‌الله مطهری آیین چهارشنبه‌سوری را رسم احمق‌ها و آیین سیزده بدر را ننگ می‌خواند و آن را روز سمبل خرافه و حماقت می‌دانست (2 و 3). همچنین در سال‌های پس از انقلاب بارها موضوع كاهش تعطیلات رسمی نوروز از سوی جمهوری اسلامی با اتكا به دلایل مذهبی مطرح شده است ( .(4همچینن، بی‌مهری به آثار باستانی ایران از سوی جمهوری اسلامی و بی‌مسوولیتی سازمان میراث فرهنگی در این مورد و ... سبب ایجاد حساسیت‌هایی مبنی «ضد ایرانی بودن» حاكمان جمهوری اسلامی شده است. این حساسیت‌زایی‌ها، بدون اینكه هویت رژیم جمهوری اسلامی واقعا موشكافی شود، این گمان را «كه جمهوری اسلامی ماهیتی ضد ایرانی دارد» در نزد مردم كوچه و بازار قوت می‌بخشد. در حالی كه حاكم ستم‌پیشه سعی در بی‌ارزش كردن فرهنگ ایرانی دارد، جامعه ستم‌دیده – كه طبیعتا در پی مقابله با ستمگر برمی‌آید - برای ارج نهادن به فرهنگ خویش بیش از پیش مایه می‌گذارد. گویی ضد فرهنگ بودن جمهوری اسلامی، چنان با ظلم و ستمش در آمیخته كه عرصه فرهنگ به راهی برای مقابله با سلطه رژیم تبدیل شده است.


----------------------------------------

1) آیت‌الله مشكینی در افتتاحیه شانزدهمین دوره مجلس خبرگان، در تاریخ 7 شهریور 85 گفت: «...در مقایسه‌ سال قمری با سال شمسی درمی‌یابیم كه سال قمری سرشار از رحمت الهی است و دارای روزهای شریف، هفته‌های متبرك و ماه‌های پرفضیلت كه یكی از آن‌ها را در سال شمسی پیدا نمی‌كنید. تمام دارایی سال شمسی در نوروز است. سال قمری سه ماه حج، سه ماه عبادت و چهار ماه حرام دارد و مومنان در رجب به عمره می‌روند و اعتكاف می‌كنند...» نگاه كنید به سلام یزد.

2) «...چهارشنبه‌ی آخر سال می‌شود آخر سال شمسی، چهارشنبه‌ی آخر اسفند می‌شود. بسیاری از خانواده‌ها که باید بگیم:
خانواده‌های احمق‌ها، بسیاری از خانواده‌های احمق‌ها، د یالا، آتشی روشن می‌کنند، هیزمی روشن می‌کنند؛ بعد آدم‌های سر و مر و گنده با این هیکل‌های نمدونم چنین و چنین، از روی آتش می‌پرند؛ "ای آتش زردی من از تو، سرخی تو از من" این چقدر حماقت است. خب چرا چنین می‌کنید؟! ـ آقا این یک سنتی‌ست مال ما مردم از قدیم پدران ما چنین می‌کردند. قرآن می‌گه: "اَولو كان آبائهم لایعقلون شیئاً..." اگر هم پدران و گذشته‌تون چنین کاری می‌کردند، شما وقتی می‌بینید یه کار احمقانه است و دلیل خریت پدران شما است؛ روشو بپوشید. چرا دومرتبه این سند حماقت را هی‌ سال به سال تجدید می‌کنید. این فقط یک سند حماقت است. که هی کوشش می‌کنید که این سند حماقت را همیشه زنده نگه‌ش دارید. ماییم که چنین پدر و مادرهای احمقی داشته ایم. "اَولو كان آبائهم لایعقلون شیئاً ...
». فایل صوتی را گوش كنید.

3) «... چرا شما بگویید آقا الحمدالله ما که معذب نیستیم پس ما دیگر در هیچ روز نحسی قرار نگرفتیم. اتفاقاً ما الآن باید بفهمیم تمام روزهای ما نحس است. روز اول فروردین ما هم نحس است .بین روز اول فروردین و روز دوم فروردین و سوم و چهارم و سیزده و چهارده و پانزده نیستیم. ما از این نحسی بخوایم خارج بشیم چه باید بکنیم؟! بریم بیرون، سبزه‌ها را برید گره بزنید از این نحسی خارج بشید؟! با سمنو پختن از نحسی خارج می‌شیم، با سبزه‌ها را در روز سیزده از خونه بیرون ریختن از نحسی خارج می‌شیم؟ !بیچاره! چرا خونه‌تو ول می‌کنی می‌ری ... از خودت بیرون بیا از این رفتار زشت خودت بیرون بیا از این عادات زشت‌ت بیرون بیا، از این افکار زشت‌ خودت خارج شو! از این مرضات کثیف و پلیدی که به اون گرفتار هستی، از اون‌ها خارج شو! تا از نحوست بیای بیرون! سیزده چه گناهی دارد، خونه‌ات چه گناهی دارد؟ زندگی‌ت چه گناهی دارد؟ از سمنو چه کاری ساخته‌ست‌؟! از سبزه‌گره زدن چه‌کاری ساخته‌ست؟! به خدا ننگ این مردم است که روز سیزده را به عنوان سیزده به‌در می‌روند! من نمی‌دانم این‌هایی که اسم تنظیم افکار و پرورش افکار روی خودشون می‌ذارند، چرا یک کلمه هم نمی‌گند. بل‌که برعکس ترویج می‌کنند، تشویق می‌کنند. روز ولادت خاتم‌الانبیاء که باید روز تعطیل باشد و مردم بیاند از تعلیمات آن بزرگ‌وار استفاده بکنند ما روز تعطیلی نداریم! روز ولادت شاه مردان علی‌بن‌ابی‌طالب برای ما تعطیل رسمی نیست؛ روز ولادت حسین‌بن علی برای ما روز تعطیل نیست؛ ولی روزی که سمبل خرافه و حماقت ماست، روز تعطیلی‌ست. اینا از اسلام نیست، اینا ضد اسلام است. .» فایل صوتی را گوش كنید.

4) «...به همین جهت از همان زمان حیات پیامبر اسلام (ص)، مسلمانان ناآشنا به رسوم ایرانی تمایل داشتند دیدگاه اسلام را در باب این آداب بدانند و تازه مسلمانان ایرانی نیز در پی محك اسلامی برای تداوم یا كنار نهادن آیین های كهن خود بودند و بدین ترتیب چه آیین هایی كه اسلام بر آنان خط قرمز كشید –از رفتار خدایگانی حاكمان با رعیت تا تصور قدسی از آتش تا بلند كردن مشارب و..- و چه آداب و رسومی كه به جهت تطابق نتایج آنها با فطرت انسانی و اخلاقیات از مكتب الهی اسلام مهر تأیید گرفت.

حكایت اعیاد ایرانی و رسوم متعلقه آن نیز از این قاعده مسثتنی نیست. اسلام معیار عید را توفیق پرهیز از عصیان پروردگار قرار داد و بنا بر همین اصل در هنگامه اعیاد اسلامی همواره به توجه ویژه به الهیات –با نماز و روزه و ادعیه و زیارات و...- تأكید نموده و از لهو و لعب كه غایتی غافلانه دارد، نهی فرمود. نگاهی به اعمال وارده در باب اعیاد بزرگ اسلامی نظیر فطر، قربان، غدیر، جمعه و ولادات ائمه معصومین مصدق این معناست.

اما رویكرد اسلام به اعیاد ایرانی؛ اعیاد ایرانی از سویی به رفتارهای انسانی مانند صله رحم آراسته بودند و از سوی دیگر با برخی خرافه گرایی و سرگرمی های بیهوده آمیخته...» نگاه كنيد به رجانيوز.



Wednesday, March 26, 2008

برای نجات هرمز اردشیر از یونسکو کمک بخواهید


شکايت نامه شهروندان استان های جنوب غربی ايران و کانون فرهنگی لر بختياری به يونسکو


متن نامه را دريافت كنيد.


شهر هرمز اردشیر متعلق به دوره ساسانی است كه در سال 1310 به همراه یك محوطه اشكانی توسط عزت الله نگهبان، پدر باستان‌شناسی ایران در فهرست آثار ملی ثبت شد. نقشه‌های سازمان قطار شهری اهواز نشان می دهد كه این قطار در ایستگاه دروازه به شهر 1700 ساله هرمز اردشیر وارد می‌شود. افكار عمومی و بویژه رسانه های محلی و دوستداران میراث فرهنگی نزدیك به یك سال است كه تمامی تلاش خود را برای نجات این شهر از دست ساخت و سازهای مدرن بكار گرفته‌اند (نقل از خبرگزاري ميراث فرهنگي).


اكنون هرمز اردشير به ياري ما نياز دارد. این نامه، از سوي مردم از سوی آقای مهندس کورش زعیم، مسئول بخش پژوهشی بنیاد میراث پاسارگاد در اختیار بنیاد گذاشته شده تا به یونسکو فرستاده شود (نقل از سايت بنياد ميراث پاسارگاد).



لطفا برای نجات هرمز اردشیر از یونسکو کمک بخواهید:



فکس یونسکو:
33-1-45 68 55 70


ایمیل یونسکو:
info@unevoc.unesco.org یا

whinfo@unesco.org



Wednesday, March 19, 2008

پاسخ شخصیت‌های فرهنگی و اجتماعی به بنیاد میراث پاسارگاد

هنگامی كه به ملتی آشتی‌جو و با فرهنگ، ایران، می‌نگریم...باید به دوران بسيار گذشته بازگردیم تا بتوانیم دوران جدید را درك كنیم. برای تاریخ‌شناسان همواره شایان توجه بوده است كه سرزمینی، هر چند بارها توسط دشمنانش اشغال شده، تحت حاكمیت درآمده و حتی نابود می‌گردد، باز یك هسته سخت ملی در شخصیت خود نگاه مي‌دارد و پیش از آنكه پی برده شود، يك پدیده مردمی دیرآشنا دوباره پای به میدان می‌گذارد.

گوته، یادداشت‌هایی برای درك بهتر دیوان شرقی و غربی

چندی پیش به همت بنیاد میراث پاسارگاد، پرسش‌هایی در مورد میراث فرهنگی و طبیعی ایران طرح شد كه شخصیت‌های مختلفی به آن پاسخ گویند. پاسخ‌ها را می‌توانید در اینجا بخوانید:

پاسخ شخصیت‌های فرهنگی و اجتماعی به بنیاد میراث پاسارگاد
درباره میراث فرهنگی و طبیعی ایران‌زمین


Thursday, March 06, 2008

روز جهاني زن خجسته باد


در زمانه‌اي كه در هياهوي بازار مكاره سياست‌بازان، خرافات به بهاي حق انتخاب فروخته مي‌شود، فرياد زناني به گوش مي‌رسد، كه ريشه‌هاي درد را شناخته‌اند، سنت‌هاي پوسيده زاينده جهل و استبداد را دوست ندارند، «دنياي راستين را به بهانه سايه‌هاي روي ديوار غار فرو نمي‌گذارند» و امروز را هيزم آتش حسرت فردا نمي‌كنند. فريادي كه هر گاه شنيده شود، «جان و خرد» پژواكش مي‌دهد، چرا كه «هزار دروغ سپر يك سخن راست نتواند بود».
زنان ايران، هر چند قاب بدون عكسشان را بر تالار افتخارات این سرزمين مي‌آويزند، اما جاي پايشان راهنماي جويندگان سرزمين آزادي است. سرزميني كه در آن، زور و تزوير، زنان و مردان را از يكديگر جدا نمي‌سازد.

روز جهاني زن خجسته باد.




Sunday, February 10, 2008

بازگشاده

22 خرداد دو سال پيش، حدود ساعت 6 بعد از ظهر، جمعيتي كه معتقد بود زن هم آدم است، كتك‌خورده و وحشت‌زده دور ميدان هفت تير ايستاده بود. در آن آشفتگي، دنبال دوست و آشناها مي‌گشتم كه صداي بگو مگويي توجهم را جلب كرد. خانمي بود چادر به سر، با نيم صورتي منقبض و نيم‌صورتي ديگر زير پارچه سياه پنهان، بي‌وقفه و بلند بلند حرف مي‌زد: «... زن بايد به حرف شوهرش گوش كنه ... زن بايد ...زن بايد... زن بايد...».
گاهي از فرط هيجان خنده‌ام مي‌گيرد! آن روز هم همين طور شد؛ دو بار. يك بار وقتي حرف‌هاي آن خانم را شنيدم، بار ديگر وقتي پليسي باتومش را بلند كرد كه احتمالا بكوبد توي سرم؛ به نظرم همين خنده از ضرب باتوم حفظم كرد، چون آن پليس به جاي ادامه خشونت فقط فرياد زد: «دِ برو ديگه! وايساده مي‌خنده!». آن دو بار خنديدن را فراموش نمي‌كنم، دومي نوعي احساس رضايت آورد و اولي نوعي حيراني باقي گذاشت.
وقتي نان و پنير آغاز به كار كرد، قصد، صرفا گام زدن در حيطه فرهنگ و نگاه انتقادي به مشكلات فرهنگي جامعه بود. اما چه گريز از گنداب‌هاي استبداد كه فرهنگ را به كام خود مي‌كشد؟ اين است كه هر از گاهي – يا بهتر بگويم بيشتر وقت‌ها – مطالبي كه قرار است اجتماعي يا فرهنگي باشد، رنگ و بوي سياسي هم به خود مي‌گيرند و باز به همين دليل هست كه جنبش‌هاي اجتماعي چه بخواهند، چه نخواهند، ناچارند با مستبدان دست و پنجه نرم كنند؛ گاه رو در رو، گاه با زاده‌هاي آنان، مانند خانم چادر به سر آن روز.



Friday, September 14, 2007

اسلام حامي فمينيسم؟


جز قلب تيره نشد هيچ حاصل و هنوز
باطل در اين خيال كه اكسير مي‌كنند

كمپين تغيير براي برابري، به دليل گستردگي كمي و انديشگي خود، عقايد مختلف اجتماع را به چالش كشيده است. جنبش زنان، بخواهيم يا نخواهيم، ناشي و دامن‌زننده به تغييراتي است كه با متصلب‌ترين ذهنيت‌هاي جامعه برخورد مي‌كند.
يكي از نمونه‌هاي بارز برخورد متصلبين با پيشروان فكري جامعه، رويكرد هيجان‌زده متعصبين مذهبي به كمپين يك ميليون امضا است. گويي تغيير براي برابري چنان عجيب و دور از عرف مي‌نمود كه زنان بسيجي يك بار خبر از تشكيل كمپين چهار ميليون امضا براي حمايت از قوانين فعلي دادند! غافل از اينكه واژه كمپين به طور خاص براي گروه‌هايي به كار مي‌رود كه عليه شرايطي كه وجود دارد تلاش مي‌كنند، نه براي صيانت از آنچه كسب شده است.
اين يكي از نمونه‌هاي طنزآميز برخورد با حركت پيشروي كمپين يك ميليون امضاست. اما وقايع تلخ آنجا اتفاق مي‌افتد كه مذهبيون با اتكا به قوانين ديني سعي در سد كردن راه كمپين دارند. روز 22 خرداد سال 85، افسران نيروي انتظامي مستقر در ميدان هفت تير، به عابران اين گونه ابراز مي‌كردند كه زنان معترض، مخالفان حجاب، فاسد و ... هستند؛ چنين برخوردي از سوي متعصبين انتظار مي‌رود. چرا كه اساسا زن در آيين اسلام «جنس دوم» به شمار مي‌آيد و مردسالاري ريشه دوانده در جامعه ايران نيز، مذهبي‌ها را به شدت تحت تاثير قرار داده است. با اين تفاصيل، چگونه بايد در مقابل موانعي كه مذهب پيش پاي جامعه در حال تغيير مي‌گذارد، واكنش نشان داد؟
تغيير، فرايندي پيوسته و هميشگي است؛ گاه تند و گاه كند. زماني كه تغييرات باني دارند، بانيان، راهبردهايي براي پيشبرد اهداف خود ارائه مي‌كنند كه تمكين‌كننده انعطاف و چالاكي مجموعه در حال تغيير هستند. در كنار ارائه راهبرد، اين نكته نيز بايد مورد توجه قرار گيرد كه يك حركت كه داراي هدف است، طبيعتا داراي اصل و پايه نيز خواهد شد. اگر فعالين يك جنبش براي پيشبرد اهداف كوتاه‌مدت، به نحوي عمل كنند كه با اهداف اصلي آن در تضاد افتد، خلاف صلاح خويش و به ضرر آن كار كرده‌اند.




انگيزه نوشتن اين متن، مطلب درج شده در سايت تغيير براي برابري، از آقاي تقي رحماني، در تاريخ دوشنبه 19 شهريورماه 86 است كه «در چشم پاك‌بين نبود رسم امتياز» عنوان گرفته است. به تعبير نگارنده، آقاي رحماني در مطلب مذكور، اسلام را دين برابري دانسته و تبعيض‌هاي موجود بين زن و مرد را ناشي از تاثيرات زمانه و دور از گوهر دين مي‌داند. چنين برداشتي از دين و به ويژه از اسلام، دور از واقعيت و خلاف تاثيراتي است كه اسلام در جوامع مسلمان به جاي نهاده است. در ادامه به برخي از جنبه‌هاي اشكال اشاره مي‌شود.
در مطلب مذكور آمده است كه «...قرآن با احكام زمانه اعتلايي برخورد كرده و آن قوانين را كه به عدالت نزديك بوده تاييد كرده...» و در ادامه استدلال مي‌شود كه چون در قرآن «بلقيس پادشاه عاقل و مريم الگوي برتر» دانسته شده است «پس آن گاه پايه قوانين حقوقي و تفسيرهاي نابرابر در قرآن» محدود به زمان و مكان است.
پرسش اساسي اين است كه اعتلا در چه چيزي و در قلمرو چه رويكردي مد نظر آقاي رحماني است و بر مدعاي خود چه شاهدي دارند؟ تا آنجا كه به حوزه زنان مربوط است، اگر تاثير قرآن را تعالي‌بخش بدانيم، بنابراين مفهوم اعتلا همانا سهم‌بري كمتر از مشاركت‌هاي اجتماعي است و عدالت نيز ناتوان كردن زنان در ابراز وجود و تحت سيطره مردان قرار گرفتن است!
و تنها با نگاهي گذرا به تاريخ صدر اسلام اين پرسش پيش كشيده مي‌شود كه تاثير اين آيين، با قوانين مردسالارانه‌اش، بر زندگي زنان چه بوده است؟ آيا مي‌توان نام بردن از بلقيس افسانه‌اي را همسنگ اشاره‌هاي مستقيم قرآن نسبت به حقوق زن دانست؟ و الگو بودن حضرت مريم در برابر انگاشته شدن زن و مرد در جوامع ديني چگونه كمك كرده است؟ در آيه 11 سوره نساء آمده است:
«حكم خدا در حق فرزندان شما اين است كه پسران دو برابر دختران ارث برند»
آيا زماني كه جمله با عبارت «حكم خدا» آغاز مي‌شود، هنوز مي‌توان گفت كه گوهر دين بر اساس عدالت و مساوات است؟ چنين نمونه‌ها و بحث‌هايي در مورد دين، به ويژه دين اسلام فراوان است. چرا زنان بزرگ عرب، پس از اسلام ظهور نكردند؟ چرا زنان در جوامعي كه حكومت ديني داشته‌اند، همواره در ستم به سربرده‌اند؟ در مقابل ادعاي آقاي رحماني مبني بر اينكه «اگر بر مدار زمان و مكان بنگريم، گوهر دين بر عدالت و مساوات ميان انسان‌هاست» چگونه است كه گوهر دين، در مدار زمان و مكان بر اساس عدالت است، اما اديان هر چه به تماميت تاثير خود بر جامعه نزديك‌تر شده‌اند، نسبت به زنان نيز بي‌مهرتر شده‌اند؟
گروهي علت اين امر را سياسي شدن دين و خارج شدن رهبران ديني از مسير دين مي‌دانند؛ اين توجيه پذيرفتني نيست. در حالي كه هر پديده فكري در زمان قدرتمندي خود، بيشتر هويدا و شفاف مي‌شود، آيا مي‌توان پذيرفت كه گوهر دين، در زمان نزديكي به قدرت، به گونه‌اي از كار مي‌افتد و در نتيجه دين‌مداران تاثيراتي غيرديني از خود بروز مي‌دهند؟! موضوع اين جاست كه دين، به عنوان يك پديده فكري كه پس از مدت‌زماني كهنه مي‌شود، تا زماني كه به قدرت نرسيده است توان به بار نشاندن جنبه‌هاي متحجر خود را در جامعه ندارد، اما همين دين، در زمان قدرت‌مداري، با خشونت تحجر خود را به انسان‌هاي تحت حاكميت تحميل مي‌كند.
در ادامه ذكر شده است كه «گوهر بینشی و الگوی قرآن برابری طلب است و این شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه است که برخی از نابرابری های حقوقی را به زنان تحمیل کرده است.» اين مطلب صحيح است كه شرايط اجتماعي در بازه‌هاي زماني و مكاني بر آزادي زنان تاثير بسزايي دارد و اين هم صحيح است كه انسان‌ها تعبيرات شخصي يا گروهي از مفاهيم ديني دارند، اما اين موضوع كاركرد دين را تغيير نمي‌دهد. در مقابل همه كوشش‌هايي كه براي تلطيف چهره مردسالار دين به عمل مي‌آيد، چراهاي بسياري، خميرمايه اصلي اسلام را باز هويدا مي‌كند: چرا قرآن در بيشتر موارد روي سخن با مردان دارد؟ چرا بهشت، بهشتي مردپسند است؟ چرا زنان كشتزار مردان معرفي مي‌شوند، چرا «خداوند» حكم بر ارث نابرابر مي‌دهد؟ چرا...؟ شايد برخي به اصطلاح روشنفكران اسلامي، سعي در ارائه تعبيراتي از چنين كاستي‌هايي داشته باشند، اما پرسش‌ها بعضا بسيار زيربنايي‌تر از آن است كه توجيه‌پذير باشند. ذهنيت اسلام، ذهنيتي مردسالارانه است؛ زماني كه اصلي‌ترين ركن آن، يعني «خداوند اسلام» حكم بر نابرابري مي‌دهد، چگونه مي‌توان گوهر قرآن را برابري‌طلب دانست؟
در جاي ديگر مطلب « در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز» اين طور بيان شده است:
«در صورت داشتن چند زن نمی توانید عدالت میان آنان برقرار کنید اما تعدد زوجات را به 4 زن محدود می کند.» در اين نقل از كتاب قرآن، سهوالقلمي رخ داده است. ترجمه صحيح آيه 3 سوره نساء اين است كه «اگر بترسيد كه چون زنان متعدد گيريد راه عدالت نپيموده و به آن‌ها ستم كنيد، پس تنها يك زن اختيار كنيد...» پيش از آن نيز گفته شده كه دو، سه يا چهار زن بگيريد. معلوم نيست اين سهو قلم چگونه رخ داده، اما به هر ترتيب نمي‌توان از تاثير اين «اگر» بر مفهوم جمله غافل ماند. چرا كه تشخيص اين كه آيا مي‌توان با داشتن دو سه يا چهار زن، عدالت برقرار كرد يا نه بر عهده مرد است و باز زن مفعول واقع مي‌شود. همچنين در جاي ديگر،‌ نويسنده مطلب مي‌افزايد: « قرآن تاکید دارد که نباید با کنیزان زنا کرد». پس چگونه است كه قرآن در پايان آيه سوم سوره نساء مي‌گويد كه اگر نمي‌توانيد بين زن‌ها عدالت برقرار كنيد «تنها يك زن اختيار كرده و يا چنانچه كنيزي داريد به آن‌ اكتفا كنيد ...»؟
دين را از مومنان به آن بايد شناخت، نه از كساني كه مفاهيم آن را مصادره به مطلوب مي‌كنند و مخلوق خود را به نام دين ارائه مي‌دهند. شايد براي جنبش زنان بهتر مي‌بود كه اسلام رويكردي زن‌ستيز نمي‌داشت؛ شايد بهتر اين بود كه متعصبين مذهبي به ياري كمپين مي‌آمدند؛ اما چنين نيست و چنين نيز نخواهد شد. چرا كه آنچه از گوهره خود دور بماند، در طي زمان محو خواهد شد. جامعه پويا، قوانين را نه بر اساس اقتضائات كهنه دين، بلكه بر اساس نيازهاي امروز و با توجه به گستره ارتباطات جامعه تنظيم مي‌كند.






Friday, May 04, 2007

وظیفه ما در قبال جنبش زنان


در میان حرکات و کوشش‌های اجتماعی چند ساله اخیر، جنبش زنان را می‌توان چه از نظر دلایل شکل‌گیری و چه از نظر روش فعالیت، نمونه‌ای منحصر به فرد دانست که با وجود پرداخت هزینه‌های فراوان، نسبت سود به هزینه آن از دیگر فعالیت‌های مشابه بیشتر بوده است. ویژگی‌های جنبش سبب شده که افراد بیشتری از جامعه (نسبت به دیگر فعالیت‌ها) با آن آمیخته شده و در نتیجه برد و باخت آن در سطح وسیعتری از مردم تاثیر کند. برایند این ویژگی‌ها به جنبش زنان توانایی داده است که خواست‌های خود را بیرون از محدوده‌های جغرافیایی (مثل دانشگاه) یا صنفی مطرح سازد و برای طرح آن‌ها نیز صرفا وابسته به تجمعات (که با خشونت مواجه می‌شوند) نباشد، در نتیجه این امیدواری به وجود آمد که می‌توان به جنبش زنان کمک کرد، بدون این که مورد آزار و اذیت قرار گرفت. هرچند، هدف جنبش زنان، همانا تغییر برای برابری است و نمی‌توان انتظار داشت تغییرات در جامعه‌ای که به شدت تحت نظارت حکومت قرار دارد، بدون برخورد با حاکمان صورت گیرند، به ویژه که آن تغییر منجر به بازنویسی قانون اساسی نیز بشود. بنا بر این جای تعجب نیست که قدرتمداران امروز در پی افزایش هزینه‌های کمک‌رسانی به جنبش زنان باشند و سعی کنند سدی در مقابل سیل نیازهای برطرف نشده جامعه امروز ایران بسازند. ادامه مطلب



با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)




Friday, April 27, 2007

ازدواج، چرا و به چه قیمتی؟


به دنبال نوشته کوتاه پرستو در یکی از مطالبش در مورد ازدواج، بحثی دامنه‌دار درگرفت و خوانندگان وبلاگ هرکدام نظرات خود را در مورد این موضوع، چه به صورت پیغامی کوتاه و چه به صورت مطلبی جداگانه و مستقل در وبلاگهای خود بیان داشتند. مطالب متنوع نوشته شده در این موضوع (به عنوان نمونه مراجعه کنید به انتهای این مطلب)، به همراه تصمیم دیرینه ای که جهت نوشتن مطلبی در مورد ازدواج به سبک و سیاق امروز کشورمان داشتم، مرا برآن داشت که این بار کاهلی بنهم و نظرات خود را برشته تحریر در آورم. امیدوارم فرصتی و بهانه ای باشد برای تفکر و تعمق بیشتر و محملی برای مطالب و بررسیهای دقیق‌تر و علمی‌تر... ادامه مطلب



با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)




Saturday, April 21, 2007

احمدی‌نژادیان و نابودی اسراییل

چرا احمدي نژاد از نابودي اسرائيل سخن گفت ؟ نابود کردن اسرائيل چه پشتوانه شرعي و مذهبي دارد؟ من هيچگونه قضاوتي در مورد آنچه خواهم نگاشت ندارم و بسيار خوشنود خواهم شد اگر دوستاني که نگاه و درک عميقتري به آنچه در پي مي آيد دارند، مرا از نظرات خود آگاه سازند.
در جمعي با تعدادي از جواناني که به آقاي احمدي نژاد راي داده بودند و عليرغم انتقادهايي که امروز به وضعيت مملکت داشتند، تصميم آنروزشان را درست مي پنداشتند در مورد تبعات سخنان ايشان بحث و گفتگو مي کرديم.نوبت به مساله محو و نابودي اسرائيل رسيد. نظرها متفاوت بود. حتي موافقان اين مطلب (نابودي اسرائيل!) اغلب بيان اين عقيده را موجب دردسر و در آن مقطع غير منطقي ميدانستند. در اين ميان يکي از اين دوستان اعتقاد داشت که آقاي احمدي نژاد تنها نص صريح قرآن را تکرار کرده است و وعده صريح الهي را بيان نموده است و از اين لحاظ نه تنها کوجکترين ايرادي بر او وارد نيست بلکه ايراد به افرادي وارد است که خود را مسلمان و پيرو قرآن ميدانند اما براي عملي کردن اين وعده الهي گامي که برنمي دارند هيچ، از آن دم نمي زنند.
آن روز فرصت پرسش دقيق از آن دوست را نداشتم که آن نص صريح کجاست و چه گفته است. متاسفانه فرصت کم و اطلاعات قرآني محدود خودم نيز تا مدتي بعد مجال تدقيق و تحقيق را تنگ نمود. اما امروز تصميم دارم اين مسئله را بيان کنم و نظر صاحبنظران را نيز در اين مورد بدانم. بهمین جهت عین آیات مورد اشاره و همچنین تفسیرهای متفاوتی را که از این آیات بعمل آمده، جهت مقایسه و قضاوت خواهم آورد. هدف اصلی آشنایی با پایه تفکری است که امروزه لجام حکومت را در کشور عزیزمان در دست دارد. عمیقا معتقدم باید این تفکر را شناخت و سپس در مورد آن تصمیم گرفت (ادامه مطلب)

با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)




Friday, April 13, 2007

انقلاب مخملین، بهانه یا حقیقت؟



پس از انقلاب 57 و به ویژه با طولانی شدن جنگ سرکوبشانزدهم آذرماه 1385، دانشگاه تهران -- منبع عکس: کسوف (www.kosoof.com) سیاسی و اختناق تا آنجا پیش رفت که جمهوری اسلامی آسوده‌خاطر به ترور مخالفان داخل و خارج از کشور بپردازد. با اتمام ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و باز شدن موقت و نسبی فضای اجتماعی سیاسی کشور، شکل‌گیری نهادهای مدنی، در قالب ان‌جی‌اوها و اتحادیه‌ها و همچنین نشریات فراوان و نسبت به رقیبان راست‌گرای خود، پرطرفدار، ایرانی‌ها شمه‌ای از چگونگی شکل‌گیری یک جامعه چندصدایی را تجربه کردند. هر چند عمر اصلاحات با سرکوب و جنایت، ایجاد فضای وحشت و ضعف دولت خاتمی به سرعت به سر آمد و دستاوردی که رای‌دهندگان دوم خرداد انتظار آن را داشتند حاصل نشد، اما دست کم این فایده را داشت که جامعه نوعی دگراندیشی را نسبت به وضعیت خویش درک کند. نتیجه آن که، امروز با وجود سرکار آمدن دولت تندرویی چون احمدی‌نژاد همچنان اعتراضات مدنی – البته بدون حمایت روزنامه‌ها و عموما بدون پوشش خبری گسترده جهانی – ادامه دارند. تفاوت دو سال اخیر با دوره خاتمی در این است که برخورد با تحرکات اجتماعی با سر کار آمدن دولت احمدی‌نژاد وجهه قانونی یافته و اگر سابقا از گروه‌های فشار برای ویران کردن خوابگاه دانشجویان و ضرب و شتم مردم در خیابان استفاده می‌شد، امروز نیروی انتظامی رسما به سرکوب و برخورد می‌پردازد. در همین لحظه که این مطلب نوشته می‌شود از جنبش زنان دست کم دو تن و از صنف معلمان چندین تن در زندان هستند. اعتراضات کارگری هنوز آرام نگرفته است و دانشجویان نیز کماکان در حال هزینه پرداختن هستند. هرچند، این شدت عمل همواره به نوعی سرپوش داشته و توجیه شده است. برای نمونه، تجمع‌کنندگان 22 خرداد 85 در میدان هفت‌تیر طوری از جانب نیروی انتظامی معرفی می‌شدند که گویی جمعیت انبوه آنجا همگی مفسدان اجتماعی هستند و وظیفه پلیس نیز باتوم کوفتن بر سر آنان. همین تهمت‌ها امروز به اتهامات "اقدام علیه امنیت ملی" تبدیل شده است. ادامه مطلب...


با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود

Thursday, March 29, 2007

جامعه حق اصلاح دارد


قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران متشکل از 177 بند است که ابتدا در سال 1358 به تصویب رسید و در همه‌پرسی نیز رای مثبت آورد. همچنین در سال 68 پس از فوت آیت‌الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلمی، اصلاحاتی در آن به انجام رسید.
قانون اساسی یک کشور به قصد تامین سعادت جامعه نوشته می‌شود تا معیاری برای تشخیص درستی از نادرستی باشد، اما مهم این جاست که این قوانین، خواه در یک حکومت لاییک نوشته شده باشد خواه در یک حکومت مذهبی، نوشته انسانی است که از جهان و هر چه در او هست تفاسیری دارد، که این تفاسیر در طول زمان ثابت نیستند. به همین جهت است که در شیوه‌های مدرن حکومت‌داری، نهادی به نام مجلس تاسیس می‌شود تا مصوب قوانین جدید و اصلاح‌کننده قوانین قدیمی باشد که احتمالا با گذشت زمان دیگر نمی‌توانند جامعه را در طی مسیر نیکبختی یاری دهند. شاید یکی از بارزترین نواقص موجود در قانون اساسی را بتوان به وضعیت حقوق زنان در آن نسبت داد که در سال‌های اخیر با اعتراضات آن‌ها همراه شده است.

آیت‌الله خمینی در روز دوازدهم بهمن‌ماه سال 1357 خورشیدی، در بهشت‌زهرای تهران حاضر شد و در میان سخنرانی خویش در مورد حق ملت برای تعیین سرنوشت خویش این‌گونه اظهار نظر کرد: «... بلكه اصل رژيم سلطنتي از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. براي اينكه ما فرض می‌‌كنيم كه يك ملتی تمامشان رای دادند كه يك نفری سلطان باشد؛ بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل عمل است. لكن اگر يك ملتی رای دادند - ولو تمامشان - به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، به چه حقی ملت پنجاه سال پيش از اين، سرنوشت ملت بعد را معين می‌‌كند؟ سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق - فرض بفرماييد كه زمان اول قاجاريه - نبوديم؛ اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمی تحقق پيدا كرد و همه ملت هم - ما فرض كنيم كه - رای مثبت دادند بر آغا محمدخان قجر و آن سلاطينی كه بعدها می‌‌آيند؛ در زماني كه ما بوديم و زمان سلطنت احمد شاه بود، هيچ يك از ما زمان آغا محمد خان را ادراك نكرده؛ آن اجداد ما كه رای دادند براي سلطنت قاجاريه، به چه حقی رای دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است.» (بشنوید)[1]

بر اساس اطلاعات موجود در وب‌سایت رسمی درگاه آمار ملی ایران[2]، جمعیت کشور در بین سال‌های 1335 تا 1345 خورشیدی، بین 18 تا 26 میلیون نفر بوده است. بر این اساس می‌توان مطمئن بود که حداکثر 25 میلیون نفر از جمعیت ایران در سال 58 به سن قانونی شرکت در رفراندوم رسیده بودند. جمعیت کشور بر اساس سرشماری سال 1375، بیش از 68 میلیون نفر بوده است. از این تعداد حدود 26 میلیون نفر هنوز به سن قانونی رای دادن (16 سال) نرسیده بودند. از تعداد 40 میلیون نفر باقی‌مانده، در بدبینانه‌ترین حالت و بدون احتساب مرگ و میرهای بین سال‌های 45 تا 75، پانزده میلیون نفر از جمعیت کشور در سال 1375 حق رای داشته ضمن آن که سال 1358 را نیز تجربه نکرده‌اند.
با توجه به آن که هرم سنی جمعیت ایران، جامعه‌ای جوان را نشان می‌دهد و پانزده میلیون نفری که در سال 1358، در رفراندومی که برای تصویب قانون اساسی به عمل آمد، حضور نداشته‌اند بیشترین پتانسیل کار و تاثیرگذاری در وضعیت جامعه را دارا هستند، آیا زمان آن نرسیده است که به خواست‌های آن‌ها برای تغییر قانون اساسی توجه شود؟ علاوه بر آن، بسیاری از کسانی که در سال 58 رای مثبت به قانون اساسی فعلی دادند، هم‌اکنون بر عقیده سابق خود نیستند، آیا آن‌ها نباید امکان اصلاح نظرات خود را داشته باشند؟

-------------------------------------------------------------------------------
[1] وب‌سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی http://www.irdc.ir
[2] http://www.sci.org.ir

Tuesday, March 20, 2007

مواجهه دیکتاتوری با جنبش‌های اجتماعی


مقدمه
نگاهی گذرا به سال 85 کافیست تا تصویر چندین بار خشونت علیه مردم پیش چشم زنده شود. اخراج و تعلیق گسترده دانشجویان، ربودن منصور اسالو چند روز پیش از دادگاهی، اعتراض آقای بروجردی و سرکوب حیرت‌برانگیز او و یارانش، تجمع مردم در روز جهانی زبان مادری در مناطق غیر فارسی زبان ایران، اعتراضات معلمان و تجمعات زنان، نمونه‌هایی هستند که بدون رجوع به بایگانی اخبار، به ذهن می‌رسند. اخیرا جمعی از معلولین نیز جلوی مجلس شورای اسلامی تجمع کرده بودند که خبر می‌رسد یک تن از آنان، که بیماری ام.اس نیز مبتلاست، دستگیر شده است.
دنبال کردن رویدادها، احساسات متفاوتی را در مشاهده‌گر زنده می‌کند. ستاره‌دار کردن دانشجویان به راستی یادآورد وقایع تاریخی است که در زمان حکومت نازی‌ها بر سر یهودیان آمد و می‌توان گفت که مهر تاییدی بود بر لقب "هیتلر کوچولو" که به آقای احمدی‌نژاد داده شد. اتهامات عجیب و غریبی که به فعالین اجتماعی - چه رسما در زمان بازجویی یا در دادگاه و چه غیررسمی و در روزنامه‌هایی چون کیهان - زده شد، شکنجه زندانیان، تقلب در انتخابات، دستگیری‌های گسترده، کنترل خطوط تلفن و ... از مواردی هستند که با مدت کمی در کنار حوادث ایستادن نیز به کرات قابل مشاهده‌اند. مواردی که سبب حیرت، تمسخر، خشم و ناراحتی است. (ادامه مطلب)


با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)

Friday, March 09, 2007

جنبش‌های اجتماعی، فرای مبارزات سیاسی



این روزها سر نیروهای انتظامی و داگاه انقلاب خیلی شلوغ است. دستگیری فله‌ای زنان در روز سیزدهم و دست کم 7 نفر دیگر در روز هفدهم اسفندماه (8 مارس) و بازداشت حداقل 5 معلم در شب پنجشنبه هفدهم اسفندماه نمونه‌های این مدعا هستند.
شخصا فکر می‌کنم، بازداشت طولانی‌مدت دستگیرشدگان – چه از جنبش زنان، چه از جنبش معلمان و چه از هر قشر دیگری که در این روزها به صحنه بیاید – سبب عکس‌العمل شدیدتر جامعه خواهد شد. این حالت زمانی رخ می‌دهد که از میدان دور کردن رهبران یک جنبش توفیری به حال باقی جنبش نکند و سبب خانه‌نشینی اعضای دیگر آن نگردد. نمونه این اتفاق را می‌شد در روز پنجشنبه هفدهم اسفند دید، که با وجود دستگیری 33 تن از اعضای شناخته شده جنبش زنان در چند روز پیش از آن و در زندان نگه داشتن سه تن از آنان تا ساعات پایانی همان روز، باز هم بسیاری از معترضان به حمایت از خواسته‌های جنبش جلوی مجلس گرد آمده بودند. ادامه مطلب...

Thursday, March 08, 2007

هرگز انتظار نمی‌رود یک مفهوم چنان ذهن شخص را اشغال کند که شب و روز از آن سخن گوید و افراط‌گرانه واژه‌هایش را به رخ دیگران کشد، اما اگر نگرشی بر آمده از تلاقی شرایط بیرونی و درون‌ذهنی انسان، اندیشه‌هایش را شکل دهد، دیگر نمی‌توان مفاهیم هزار بار صیقل خوده را از کنش و گویش وی جدا ساخت.
کسانی در آرزوی برابری و آزادی گرد هم می‌آیند و عده‌ای دیگر از ترس برابری و آزادی دستگیرشان می‌کنند. شاید آنان که همواره سایه‌ها را بر دیوار دیده‌اند و از روشنای آزادی می‌هراسند، بغض اسارت به این زودی‌ها در گلویشان نشکند، اما روزی خواهد رسید که جدال دیرپای تاریخ با پیروزی آزادمنشان پایان یابد؛ درد خفقان بیش از آن است که زندان و خشم زندان‌بانان آرامش کند. روز جهانی زن گرامی باد.

Monday, March 05, 2007

نامه‌ای برای رییس بزرگ

هر چند هرگز عضو هیچ گروه سیاسی یا اجتماعی (دست کم از آن نوعی که هر از گاهی دستگیر می‌شوند!) نبوده‌ام، اما فکر نمی‌کنم بتوانم و دلیلی نمی‌بینم که تعجبم را از اقدامات عجیب و غریب دولت نشان ندهم. آن قدر گیج شده‌ام که حتی در استفاده از کلمه دولت هم شک دارم.
دیروز صبح عده‌ای در جایی نشسته بودند و شلوغ هم نمی‌کردند، تا اینکه عده‌ای دیگر که زورشان زیاد است به آن‌ها با بد و بیراه می‌گویند که از آنجا بروند. آن‌ها نمی‌روند و آن دیگری‌ها آن‌ها را با ماشین‌هایشان به یک جایی می‌برند. نفهمیدید چه شد؟! خب راستش من می‌ترسم شفاف حرف بزنم و آن وقت من را هم ببرند یک جایی مثل همان جا که آن‌ها را بردند. خودتان هر سایت خبری یا غیرخبری که در مورد زنان چیزی بنویسد، بخوانید تا بفهمید... (ادامه مطلب)

Wednesday, January 24, 2007

دوباره می‌سازمت وطن

خانم میرزادگی، درود بر شما!


هنوز سخن گفتن نمی‌دانستم که پدر «عشق ایران» در دلم نهاد. آن روزهای نخستین، جنگ بود و ما در خیال کودکانه خود مرزهای ایران را پاس می‌داشتیم. «صدام» نامی بود که مفهوم دشمن را به ما آموخت، غافل از این که هزاران بدتر از صدام در خانه‌مان لانه کرده است.
یادش به خیر روزهای کودکی؛ ایران عشق‌مان بود و افتخارمان. چه شادی‌ها که با پیروزی در فوتبال و کشتی سر می‌گرفت و چه اشک‌ها که از پس شکست روانه می‌شد؛ عشق‌مان بود آخر، ایران بود آخر...ادامه مطلب

Friday, December 15, 2006

عالیجناب سرخ‌پوس و عالیجنابان خاکستری

به مناسبت سالگرد قتل‌های زنجیره‌ای

عالیجناب سرخ‌پوش و عالیجنابان خاکستری

اثر اکبر گنجی

منبع: کتابخانه الکترونیک خوشه

برای خواندن کتاب نیاز به نرم‌افزار WinDjview دارید؛ از اینجا داونلودش کنید. پس از داونلود، برای اجرا کافی است روی فایل WinDjView-0.4.3.exe کلیک کرده و از درون برنامه فایل مربوط به کتاب را باز کنید.

Sunday, December 10, 2006

نظرسنجی در مورد نشر کتاب‌های ممنوع

با توجه به ممنوع بودن برخی کتاب‌ها در ایران، امکان دست‌یابی به آن‌ها برای ایرانیان داخل کشور محدود شده است. از طرف دیگر، حق نشر طبق قانون برای ناشر محفوظ است. با توجه به این وضعیت، آیا فکر می‌کنید انتشار کتاب‌های ممنوع‌الانتشار در اینترنت کار صحیحی است؟

لطفا نظر خود را برای ما ایمیل کنید. نتیجه‌گیری کلی از نظرها در وبلاگ نان و پنیر منعکس خواهد شد.

با سپاس فراوان – نان و پنیر

Friday, December 08, 2006

جنجال‌هایی برای بقا

انتخابات خبرگان نزدیک است و حکومت دوباره نیازمند ملت. برخی آیت‌الله‌ها شروع کرده‌اند به اجاره کردن شناسنامه مردم، و لابد خیلی‌های دیگر هم تقلب‌های دیگر می‌کنند؛ این که دیگر ما را متعجب نمی‌کند، اما سرکوب نشدن تجمع دانشجویان در روز دانشجو و آن هم در دانشگاه‌های مختلف کشور باعث تعجب است (من به هیچ وجه نمی‌خواهم عملکرد دانشجویان را زیر سوال ببرم، شخصا تلاش‌های تک تک آنان را برای دستیابی به آزادی می‌ستایم و در مقابلشان احترام و تواضع ویژه‌ای دارم). آیا رژیم می‌خواهد ملتی که با آمدن احمدی‌نژاد آخرین توانش را برای رای دادن از دست داد، دوباره کمی احساس تشخصی بیابد، بلکه از این توده کثیر کسی دوباره پای صندوق‌های رای بیاید؟ پاسخ هر چه باشد، از نظر من این موضوع در قیاس با آنچه در ادامه به آن می‌پردازم اهمیت بالایی ندارد. همچنین، این بحث که در این انتخابات رای دادن بهتر است یا رای ندادن، موضوع مهمی نیست. هر چه هم بر طبل تحلیل بکوبیم، تعداد کسانی که رای می‌دهند چندان از مجموع شناسنامه‌های اجاره شده و قشری که به سادگی هر وعده‌ای باورشان می‌شود بیشتر یا کمتر نخواهد شد. در چنین شرایطی، بحث‌هایی مانند اینکه مصباح بهتر است یا خامنه‌ای، به راستی به چه کسی کمک می‌کند؟ مطمئنا یا به مصباح یا به خامنه‌ای! ادامه مطلب...

با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)

Saturday, December 02, 2006

مبارزه با اندیشه بد؟


شاید شما هم تبلیغ آموزش هک را که خیلی وقت‌ها بالای صفحه سمت چپ، روی وبلاگ‌های بلاگ‌فا می‌آید دیده باشید. نمی‌دانم که هنوز هست یا نه، ولی چند وقت پیش در این مورد چیزهایی خواندم که مرا به فکر انداخت. موضوع از این قرار بود که عده‌ای از وبلاگ‌نویسان بلاگ‌فا به این موضوع اعتراض کردند که نباید چنین تبلیغی انجام شود. ساده کلام این که چون آن‌ها هک کردن را ناپسند می‌دانستند تبلیغ آن را هم نادرست می‌پندارند.
تفاوت چشم‌گیری بین برخورد ما با این قضیه، با برخوردی که در کشورهای دیگر با قضایای مشابه می‌شود، وجود دارد. برای مثال فروش مواد مخدر در هلند، آزادی حمل سلاح در آمریکا، آزادی فیلم‌های پورنو و چیزهای دیگری که نه تنها به نظر ما، بلکه به نظر بعضی مردم آن کشورها هم غیراخلاقی است، تا جایی که تعدی به آزادی دیگران محسوب نمی‌شود، بدون منع قانونی است. البته می‌دانیم که همه چیز، همه جا آزاد نیست؛ مثلا مواد مخدر در آمریکا و اسلحه در بسیاری کشورهای دیگر ممنوع هستند. اما به هر حال، آن چه روشن است، نحوه متفاوت برخورد جوامع دموکراتیک با قضایا و تابو نبودن بسیاری از کارهایی است که در نظر ما مطرح شدنش خلاف عفت عمومی به شمار می‌آید.
در راه دستیابی به دموکراسی چه رویکردی باید به قضایای غیراخلاقی داشت؟ آیا باید حتی جلوی مطرح شدن آن‌ها را گرفت؟ آیا باید تنها برای افرادی که به آن می‌پردازند جرم تعریف کرد؟ آیا هر کس مجاز است به شخصه آنچه صلاح می‌داند انجام دهد، ولو اینکه آن کار در نظر جامعه غیراخلاقی باشد؟ ادامه مطلب...

با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)

Friday, December 01, 2006

ز من مپرس که چونی

دفعه‌های اولی که خبر آبگیری سد سیوند را می‌شنیدم، خیلی جدی نمی‌گرفتم؛ اما هر چه گذشت چشمهایم از تعجب بیشتر گشاد شد تا این شگفت‌زدگی هم، روزهای اوجش را پشت سر گذاشت؛ حالا اگر بشنوم که دولت خدمتگزار می‌خواهد نقش رستم را خراب کند و به جایش قطار بگذارد، باز هم جا نخواهم خورد، به ویژه که انگیزه این کارها برایم روشن است...

شایسته است که ما ملت ایران از خود بپرسیم «اگر اینجا هم نمی‌خواهیم متحد شویم و مقابل دشمنان هویتمان بایستیم، پس کجا می‌خواهیم نشان دهیم که اصلا وجود داریم؟». به راستی زمانی که دزد در خانه است و یکی یکی اندوخته‌های ما را که از پس هزاران سال به دست آمده و توشه آینده ماست، می‌دزد، آیا باز هم تکرار کلیشه‌های «کاری از ما بر نمی‌آید» راه به جایی می‌برد؟

تصنیف چه شورها، از عارف قزوینی

چه شورها که من به پا
ز شاه ناز می کنم

در شکایت از جهان
به شاه باز می کنم

جهان پر از غم دلم
زبان ساز می کنم

ز من مپرس که چونی؟
دلی نشسته به خونی

ز اشک پرس که افشا
نموده راز درونی

اگر که جان از این سفر
بدون دردسر اگر

به در برم من
به شه خبر برم من

چه حربه های نیرنگ
ز شان به بارگاه شه برم من، حبیبم
ز شان به بارگاه شه برم من

Monday, November 20, 2006

حیف از ما عروسک‌ها


آنچه ناخواسته انجام می‌دهیم
فکر نمی‌کنم هیچ گاه حسرتی را که عمیقا و پیوسته در روزهای بعد از یازده سپتامبر در من ایجاد می‌شد، فراموش کنم. همان زمانی که رفته رفته پشتیبانی جوامع دموکراتیک از دولتشان را در رویایی‌های خارجی درک کردم. آن پرسش آزاردهنده‌ای که مدام در ذهنم می‌چرخید این بود که چرا ایرانیان سال‌هاست که به حاکمان خود بدبینند و در عین حال هیچ اقدام موثری در راستای دست‌یابی به تغییر شرایط انجام نمی‌دهند؟
شاید بد نباشد به سال‌های میانی دهه 70 خورشیدی برگردیم. جامعه ایران پس از پشت سر گذاشتن جنگی طولانی، بدون دستیابی به آرمان‌های دوران انقلاب، خسته از اختناق سیاسی و فشارهای اقتصادی – اجتماعی، راه مشخصی برای رهایی از شرایط ملال‌آورش نمی‌شناخت. در چنین وضعیتی که همه چیز در دست دولتی بود که عموم جامعه آن را از خود نمی‌دانست، زمزمه‌هایی شنیده شد از تغییر شرایط. شخصیتی آمد، حرف‌هایی را که باید شنیده می‌شد، گفت و سرانجام مقام ریاست‌جمهوری کشور را به دست آورد. صرف نظر از تمامی انتقاداتی که به درست یا نادرست از او می‌شود، در یک مورد نمی‌توان شک کرد، و آن نارضایتی رای‌دهندگانی سابقا ناامید بود که در یک دوره از صحبت‌های او به وجد آمدند و پس از طی زمانی دوباره ناامید شدند. جالب اینکه همین ملت ناامید، سال پیش دوباره از دیدن پدیده‌ای تازه جان گرفتند، به پای صندوق‌های رای رفتند و امروز دوباره ناامید، و بدبین به گوشه‌های تنهایی خود خزیده‌اند. پس از دو بار ناامیدی، پیش‌بینی واکنش بعدی جامعه ایران به پدیده‌هایی از قبیل رای دادن چندان دشوار نخواهد بود. انتخابات خبرگان نزدیک است؛ کسی رای نخواهد داد و عجیب هم نخواهد بود. ادامه مطلب...

با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)

Tuesday, November 07, 2006

نامه‌هایی برای منجی

ایرانی‌های بسیاری منتظر آشوب جهانی هستند – و بازگشت منجی شیعیان

منبع: دی سایت

از: اولریش لادورنر


در نزدیکی شهر مقدس قم چاهی است که امام دوازدهم در سال 941 باید به آنجا رفته باشد. او مهدی نیز خوانده می‌شود، منجی عالم، که شیعیان انتظار او را می‌کشند. روزانه صدها نفر برای زیارت به اینجا می‌آیند، در جمعه‌ها تعداد به هزاران نفر می‌رسد. آن‌ها حاجات خود از مهدی را بر کاغذی نوشته و آن را از میان میله‌هایی که چاه را مسدود کرده است، در تاریکی می‌اندازند. برخی زائران صورت خود را به میله‌ها می‌فشارند و مدت‌ها به اعماق چشم می‌دوزند، مشتاق، پرامید و مخالف هر گونه استدلال. چاه چیزی بیش از یک سوراخ سیاه نیست که آرزوهای افراد را در سکوت به کام خود فرو می‌کشد – دست کم برای آن که مهدی را باور ندارد.

زائران طبیعتا به این امید زندگی می‌کنند، که مورد عنایت قرار گیرند. صورت‌ها و دست‌های آنان رنگ سبز درپوش چاه را برده است. اشتیاق آنان بسیار زیاد است. چاه جمکران، که نام این مکان است، یک زیارتگاه از نوعی است که مسیحیان هم دارند. هیچ چیز غیر عادی نیست، زمانی که بتوان از این دست، از فرهنگ عامیانه صحبت کرد. ادامه مطلب...

Monday, October 16, 2006

استراتژی هسته‌ای ایران - دیدگاه اکونومیست

اخیرا مجله اکونومیست مطلبی درباره سیاست هسته‌ای دولت ایران منتشر کرده است. در این مطلب ابتدا سابقه‌ای از مسیری که طرف‌های مذاکره‌کننده تا کنون طی کرده‌اند ارائه شده و با اشاره به وضعیت سیاسی ایران در حال حاضر تحلیلی از نتیجه احتمالی مذاکرات به دست می‌دهد. اکونومیست حاکمان «نسل پس از خمینی» را فاقد «بینش، شهامت و اختیار» برای به نتیجه رساندن مذاکرات می‌داند. به عقیده اکونومیست، رهبران ایران به اندازه‌ای از بخت خود سرخوشند که تمایلی برای دست‌یابی به توافق داشته باشند. ادامه مطلب...

Monday, October 02, 2006

سانسور



ذهنیت امروز ایرانیان را می‌توان ذهنیتی سانسورزده دانست. همواره هراسی از گفتن واقعیت، به‌ویژه آنجا که چیزی خلاف ایدئولوژی‌های رایج در جامعه باشد، ما را از پرداختن صریح به موضوع بازمی‌دارد. این ترسی است که در بسیاری از موارد نیز موجه جلوه می‌کند؛ محرومیت‌ها و مجازات‌هایی که شکنندگان محدودیت‌های ثبت‌شده و ثبت‌نشده بیان را انتظار می‌کشند، بارها خود را به فعالین اجتماعی نشان داده‌اند. اما این محدودیت‌ها که نباید شکسته شوند از کجا آمده‌اند؟ چرا در برخی سرزمین‌ها تا این حد پاس داشته می‌شوند و در جاهایی دیگر رنگ می‌بازند؟ آیا این محدودیت‌ها، که امروز آن‌ها را تحت عنوان سانسور می‌شناسیم، سهمی در سعادت بشر دارند؟


«سانسور عبارت است از نظارت و کنترل اطلاعات و ایده‌های رایج بین مردم یک جامعه. در عصر جدید، سانسور دربرگیرنده کتاب‌ها، نشریات، نمایش‌‌ها، فیلم‌ها، برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی، اخبار و دیگر رسانه‌ها در راستای تحریف یا حذف مواردی است که گمان بر اعتراض- یا تحریک‌آمیز بودن آن‌ها می‌رود. این موارد نامطلوب، با عناوینی چون غیراخلاقی، خلاف اصول جامعه یا دین، اغتشاش برانگیز یا خیانتکارانه یا آسیب‌رسان به امنیت ملی، معرفی می‌شوند.» دانشنامه انکارتا (Encarta Encyclopedia) در مطلبی تحت عنوان Censorship سیر تاریخی سانسور را بررسی و انگیزه‌ها و واکنش‌های جامعه بشری را نسبت به این پدیده تشریح می‌کند. ادامه مطلب...

Tuesday, September 19, 2006

انگیزه سرکوب فرهنگی چیست؟

حکومت دیکتاتوری، از هر نوع که باشد سرکوب‌گر است و این سرکوب را بسته به نوع دیکتاتوری در عرصه‌های مختلف رواج می‌دهد. حکومت‌هایی که به طور کلی از نوع توتالیتر هستند، در پی همسان کردن جامعه با خود بوده و گوناگونی را بر نمی‌تابند. مثال بارز این نوع حکومت را امروز می‌توان در کره شمالی دید که حتی انواع لباس نیز در آن بسیار محدود است. لازمه حکومت دیکتاتوری سرکوب است؛ آزادی بیان و حق انتقاد اولین چیزی است که دیکتاتور از جامعه می‌ستاند. اما محدودیت‌ها در دیکتاتوری‌های مختلف متفاوت است. در پاره‌ای دیکتاتوری‌ها، حکومت پا را از در بند کردن آزاد اندیشان فراتر نهاده و تا مرحله جدال با فرهنگ جامعه پیش رفته است. ادامه مطلب...

با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)

Wednesday, September 06, 2006

با هم بخواینم

مصاحبه گنجی با هری کرایسلر

به تازگی مصاحبه گنجی با هری کرایسلر در روزآن‌لاین چاپ شده است. اگر به خاطر فیلتر به آن دسترسی ندارید، اینجا می‌توانید آن را بخوانید. هر چند آن‌جایی که صحبت از روشنفکری دینی می‌شود، از درک حرف‌های گنجی بازمی‌مانم، اما به طور کلی صراحت بیان او را می‌ستایم.

ناراحت از هجران؟




آقای احمدی‌نژاد در ضمن اینکه علنا خواستار پاک‌سازی دانشگاه‌های کشور شده، از جذب شدن ایرانیان در سازمان‌های غیرایرانی نیز ابراز ناخرسندی می‌کند؛ و آنچه دل مرا به درد می‌آورد، سرپوش گذاشتن بر این واقعیت است که علت بی‌بازگشت بودن مهاجرت‌های ایرانیان (به هر بهانه که باشد، درس، کار و ...) در اصل واکنشی است به کاستی‌های ناامیدکننده در ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران. چه باک از کسی که به هدف آموختن، و به عزم و اراده و توانایی‌های شخصی‌اش در بهترین دانشگاه‌های جهان درس می‌خواند، به این آرزو که – به قول دوستی – قهرمان کوچکی باشد. چه بسیار نخبه‌هایی که اگر تنها مجال زندگی حرفه‌ای بدون مزاحمت مافیای دولتی می‌یافتند، برای بهبود اوضاع تلاش می‌کردند، اما چه انگیزه‌ای می‌ماند وقتی انتقاد از دولت به معنی دشمنی با فلان و بهمان است و نتیجه‌اش زندان و شکنجه؟ درد آنجاست که حضور تشنج‌زای هیات حاکم آرزوی زندگی آزاد در وطن و در پی آن انگیزه بازگشت به میهن را بر باد داده است.

زان دم كه بر نشست به مسند امامِ مرگ،
آيد ز چارگوشه ى ايران پيامِ مرگ.
آيد پيامِ مرگ، كه يعنى، به چار سوى،
فرمان دهند مرگ پرستان به نامِ مرگ.
(اسماعیل خویی)

با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)

Saturday, August 26, 2006

وبلاگ، صفار و چماق

زمانی که دوران مدرسه را طی می‌کردم، به کتک و بد و بیراه‌هایی که به خاطر موی سر و آستین‌کوتاه نصیبمان می‌شد عادت داشتم؛ هر چند تاسف‌بار، اما عجیب نبود. حدود چند ماه پس از پایان تحصیلات دبیرستان، به سربازی رفتم و آنجا بود که علت واقعی آن همه سخت‌گیری‌های دوران مدرسه را درک کردم. یادم هست یک بار فرمانده دوره آموزشی برایمان دلیل تراشیدن موی سر سربازان را گفت: «وقتی سرباز سرش را تراشید، دیگر مطیع می‌شود و هر چه به او می‌گویند انجام می‌دهد.» بعد هم اضافه کرد که شخصیت انسان وقتی مجبور می‌شود چهره‌اش را تغییر دهد، فرو می‌ریزد. انگیزه «یکسان سازی» به جز از ذهنیت ناظم برنمی‌خیزد، آن هم ناظمی که توجهی به تفاوت‌ها ندارد. ادامه مطلب ...

با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)

Wednesday, August 16, 2006

یک آی-پی برای مبارزه


مبارزه تمام عیار علیه استبداد، آن هم به طریقی که جز به نوشتن و گفتن مسلح نیستی، آدمی‌ای را طلب می‌کند درون‌گرا، رها از مسوولیت‌های معمول زندگی، خاصه از آن دست که دیگران را وابسته خود کند، و به قول معروف «زدن به سیم آخر» و هر چه هست و نیست در راه متصور باختن. ایده‌آلیست در تفکر، هر آنکه را که سر در راه ارزش‌های انسانی باخت ستوده و دیگران را به آن تشویق می‌کنیم. انسان کمال‌طلب بلندپرواز، آن هنگام که به درون خویش رجوع می‌کند، بند نمی‌پذیرد و تا آنجا که پای عمل نرسیده مقید به ادامه راه آزادی است. ادامه مطلب...

با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)

Monday, July 31, 2006

احمد باطبی را آزاد کنید


اعتراض به زندانی شدن احمد باطبی







طرف ما شب نیست
صدا با سکوت آشتی نمی‌کند
کلمات انتظار می‌کشند
من با تو تنها نیستم
هیچ کس با هیچ کس تنها نیست
شب از ستاره ها تنهاتر است
طرف ما شب نیست
چخماقها کنار فتیله بی طاقتند
خشم کوچه در مشت توست
در لبان تو شعر روشن صیقل می‌خورد
من تورا دوست می دارم و شب از ظلمت خود وحشت می‌کند.


شاملو

Sunday, July 23, 2006

چیزی مثل باقی زندگی

آن سوی دیوار هم فیروز گوش می‌کنند. حدود دو دهه پیش، زمانی که تهران هم مثل بیروت و تل‌آویو بمب- و موشک‌باران می‌شد، پدرم نواری تاثیر‌گذار از خواننده عرب، فیروز، داشت که در آن روزگار موسیقی: ممنوع، برای من که به اقتضای سن گرایش به آهنگ‌های شاد داشتم غنیمتی بود. امروز به لطف کامران، فرصتی شد که دوباره فیروز گوش کنم تا احساس آن روزها زنده شود.
یک‌ساله بودم که جنگ متولد شد؛ نیک بخت بودم و کسی را در جنگ از دست ندادم، خانه ما ویران نشد و هرگز شیون کسی را که زیر آوار پیکر سوخته عزیزش را پیدا کرده باشد، نشنیدم. یک بار در موقعیتی بودم که مجروحان جنگی را از نزدیک، دقیق بگویم از فاصله 50 60 متری، ببینم. هیچ احساس بدی نداشتم، انسان‌های غرقه در خون، آمبولانس‌ها و باقی چیزهایی که از فرط دیده شدن در فیلم‌های تلویزیون و سینما، شنیده شدن در رادیو و تصویر شدن در قریب به اتفاق نقاشی‌های خودم، نه هراسی در من ایجاد می‌کرد، نه انزجاری. امروز، در پس تفسیرهای پر تب و تاب اهل سیاست و بی‌تفاوتی سیاست‌مدارانی که ادامه یا قطع جنگ را آرزو می‌کنند، چهره کودکانی را می‌بینم که با صدای انفجار بزرگ می‌شوند و به واژه «مرگ» خو می‌گیرند و روحشان در کشاکش افسردگی‌ها‌ و شادی‌های زودگذر، بیم و امید، رشادت‌ها و فرصت‌طلبی‌ها چنان به خود می‌پیچد که دستان پر محبت صلح نیز گره‌گشایش نتواند بودن.

Monday, July 17, 2006

جنگ؟

چندی است که خطر جنگ ایران و اسرائیل حس می‌شود. نظر شما چیست؟


- در صورت بروز جنگ، آیا آن را یک جنگ ملی تلقی می‌کنید؟
- در صورت بروز جنگ، آیا حاضرید شخصا به جبهه بروید و بجنگید؟
- در صورت بروز جنگ، آیا فکر می‌کنید ملت ایران به طور گسترده تن به جنگ خواهد داد؟
- آیا فکر می‌کنید اصولا چنین جنگی رخ خواهد داد؟

Saturday, July 15, 2006

به رهبری حقیقت


انسان، به قدرت کلامش خودنمایی می‌کند. امروز تیزبینانه نشسته‌ام تا ببینم گنجی چه می‌کند. اگر منطقی باشم، به او فرصت و امکان و یاری می‌دهم تا برای آنچه ادعا می‌کند تلاش نماید. اما فراموش نمی‌کنم، کار او و نتیجه‌اش هرچه باشد، پایان راه نیست؛ کارش نیک، نتیجه‌اش پاسداری می‌خواهد؛ کارش بد، باز راه آزادی را خود می‌پویم؛ حتی به تنهایی. ادامه مطلب...

Tuesday, July 11, 2006

چادر ملی



قول دادن و عمل نکردن؛ این چیزی است که از روسای جمهوری اسلامی به یادگار مانده. از کارگرانی که به جای دریافت اضافه حقوق، اخراج شدند بگیرید تا مهرورزی با باتوم و زندان. در این ضیافت همه‌چیز باژگون، عجیب هم نیست که چادر لباس ملی زنان و به ویژه دانشجویان بشود و لابد چون مردان را هم نمی‌توان بی‌لباس گذاشت، عبای ملی دانشجویی هم به بازار بیاید. نمی‌دانم چادر چه ربطی به ملی و این دو چه ربطی به دانشجویی دارند؟ دیده بودم در تبلیغات از حقه‌های سینمایی استفاده کنند، اما زبردست‌ترین شرکت‌های تبلیغاتی هم فکر نمی‌کنم جرات سرمایه‌گذاری برای فروش شترگاوپلنگ داشته باشند!
آن داستان قدیمی برایم تداعی می‌شود: شنگول و منگول و حبه انگور. البته وقتی که بچه اول «شنگول»، دومی «منگول» و سومی هم حداکثر «حبه انگور» باشد، گرگ هم به راحتی خود را به جای مادرشان جا می‌زند. دیکتاتور ترجیحا با زور و اگر نتوانست با فریب کار خود را پیش می‌برد و این داستان آن‌قدر تکرار شده است که پی بردن به افکار دیکتاتور چندان دشوار نمی‌نماید؛ حیرت‌انگیز، ساده‌دلی بزغاله‌هایی است که ماهیت گرگ خونخوار را از یاد می‌برند.

Monday, July 10, 2006

آزادی بیان


آزدای بیان چیست؟ هر آنچه از ذهن بشر بیرون می‌آید ناگزیر در زمان و مکان خود محدودیتی نسبی را می‌پذیرد. از همین روست که هیچ نظریه و قانونی همیشه کاربرد ندارد، به ویژه اگر از محیطی پویا، همچون جامعه انسانی برآمده باشد. هر چند، اصولی وجود دارند، که برای پیشرفت در یک حیطه مشخص باید آن‌ها را شناخت. از منابع زیر، دو تای نخست صرفا به بررسی موضوع و سومی مقاله‌ای است در مورد یکی از مسائل مربوط به آزادی بیان.

Freedom of Speech, from Wikipedia

Theories of free speech
Restrictions on free speech
The Internet
Issues raised by involuntary commitment
Quotations

آزادی بيان در آمريکا: چشم انداز: "آزادی بیان"، تقریبا مانند تمام حقوق دیگری که در قانون اساسی ایالات متحده تضمین شده اند، محدودیتی است که برای رفتار دولت در نظر گرفته شده است. سازمانهای خصوصی و اشخاص حقیقی، تا زمانی که حیطه فعالیتشان خارج از دولت است، آزاد هستند معیارهای آزادی بیان در روابط و زندگی شخصی شان را تعیین و بکار بندند. درست بر خلاف آمریکا، در برخی از کشورها، تضمینهای تصریح شده در قانون اساسی درباره آزادی بیان محدودیتهایی برای سازمانهای خصوصی و افراد حقیقی، و همچنین دولت، اعمال می کند.-- بخوانید.

مقاله‌ای از مسعود بهنود در مورد آزادی بیان: كشورهاي پيرامونی [سابقا جهان سوم] از آن رو نمی‌توانند در مقولاتی مانند حقوق بشر اسبی بدوانند و موجی جهانی در‌اندازند كه آزادی بيان را جدی نگرفته‌اند. -- بخوانید.

Monday, July 03, 2006

حقیقت نزد آن است که زور می‌گوید

از کودکی که تمام کودکی‌اش جز جنگ ندیده و جز «اعدام» نشنیده نمی‌توان انتظار داشت که از مردن انسان‌ها تعجب کند، حتی اگر صحبت از مرگ 275 کودک، زن و مردی بوده باشند که بی‌خبر از همه جا، در یک ثانیه و به هزار دلیل قربانی می‌شوند. دوازدهم تیرماه سالگرد سقوط هواپیمای مسافربری ایران‌ایر توسط ناو وینسنس است؛ یکی از آن روزهایی که به من آموخت که در دنیای ما، هر روز عده‌ای می‌میرند تا عده‌ای دیگر زنده بمانند؛
سیاست با همه دوز و کلک‌ها، ناراستی‌ها و پلیدی‌هایش، خود حقیقت روشنی است. در طی جنگ خیلی‌ها مردند و معلول شدند، چون وطنشان به خطر انداخته شد، چون عقایدشان به بازی گرفته شد، چون عده‌ای دیگر بازیگران خوبی بودند، و عده‌ای دیگر نیز بازی‌خوران خوبی. و بعد از جنگ هم خیلی‌های دیگر مردند، چون چیزی می‌خواستند که عده‌ای دیگر نمی‌خواستند و یا برعکس.
امروز هم یکی از آن روزهایی است که فقط می‌توانم سکوت کنم، چون حرف حساب جواب ندارد: عده‌ای زور دارند و آن می‌کنند که می‌خواهند و عده‌ای زور ندارند، پس آن می‌شود که نمی‌خواهند... هر چند که انصاف نباشد...

Wednesday, June 28, 2006

ناامیدان را معادی مقرر نیست


اگر کسایی مثل تو – متاسفانه وبلاگ بستن بدجوری روی دور افتاده – وبلاگشون رو ببندن و جای دیگری هم ننویسن، و صداشون قطع بشه، مدت‌ها باید هزینه کرد تا کسای جدیدی پرورش پیدا کنن و تازه اون وقت ممکنه دیگه خیلی دیر شده باشه. این نامه به طور خاص، به «ایزدبانو» و به طور کلی به دوستانی است که این روزها تصمیم به سکوت گرفته‌اند، هر چند هر کسی اختیار خودش را دارد، اما هیچ فکری بی‌اثر بر دیگران نیست. ادامه مطلب...

Monday, June 19, 2006

فرهنگ زیستن، سخن گفتن و شنیدن

«در پایان یک روز خوب» با یک لیوان که از بازار تهران خریده و یک دقیقه پیش پر از چای شده، جلوی رایانه شخصی می‌نشینی تا چیزی بگویی. به تجربه می‌دانی که گوینده باید توجه کند که مخاطب کیست؟ و این یکی از هولناک‌ترین پرسش‌هایی است که ذهن را درگیر یک روند فرسایشی می‌کند.
بازداشت، ترور، اعدام، ممنوع‌القلم، کافر، معاند نظام و ... مفاهیمی هستند که مصرف آن‌ها برای ذهنیت ایرانی چندان خرجی ندارد. در مقابل، کالایی گران‌قیمت وجود دارد، به نام «آزادی بیان» که داشتن اندکی از آن هزینه‌ای گزاف می‌طلبد؛ چیزی در حد زندگی.
از دیدگاه عامه، مبارز کسی است که تلاش می‌کند، برای هدفش می‌جنگد، و به احتمال زیاد به زندان هم می‌افتد. این سرنوشتی است که هر ایرانی در ابتدای قدم نهادن به میدان نبرد انتظار آن را می‌کشد. «شکنجه» همان‌قدر بار معنایی منفی دارد که ترافیک سنگین شهر تهران؛ و آن‌که شکنجه می‌شود، درد و رنج‌هایش همان‌قدر موثر به نظر می‌رسد که رای دادن به گروه – دست کم در نام – اصلاح‌طلب در 9 سال پیش.
برای من به عنوان یک ایرانی، هیچ چیز بیش از «آزادی» و به عنوان یک خاورمیانه‌ای هیچ چیز بیش از «صلح» و به عنوان یک شهروند جهانی، هیچ چیز بیش از «برابری» خواستنی نیست. اما توصیف این سه خواهر انسانیت، در نظر جامعه امروز همان‌قدر تخیلی و محال به نظر می‌رسد که رنگ‌ها و ابعاد و اعماق، برای آن که همیشه تنها «سایه‌هایی از جهان واقعی» دیده است؛ و این ناامیدی، بارزترین ویژگی استبدادزدگان است. چه بسا اگر دست‌ها و پاها و دهان‌هایمان را با زنجیر و لنگه‌کفش می‌بستند، باز به خشم یا به عجز تنی می‌جنباندیم و شکایتی می‌کردیم، اما آن که روحش را یاس بلعیده باشد، هرگز قادر به مقاومت نیست.

با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)

Saturday, June 17, 2006

نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید... چه بی‌نشاط بهاری که بی‌رخ تو رسیدم


اصلا دل و دماغ ندارم از فوتبال بنویسم. نه به خاطر اینکه باختیم، هنوز وبلاگ‌هایی که می‌گویند فیلتر شده، و آن‌هایی که چندی است نمی‌نویسند جایشان خالی است.

Monday, June 12, 2006

گر من از پای اندر آیم گو درآی.........بهتر از من صدهزار از دست رفت


دل‌شکسته‌ام؛ می‌دانم که دوستانم در میدان هفت تیر تهران امروز جمع بوده‌اند و می‌دانم که چه گذشته است. می‌دانم که خیلی‌هاشان باتوم خورده‌اند، خیلی‌هاشان دستگیر شده‌اند، می‌دانم که خیلی‌ها گریسته‌اند و می‌دانم که خیلی‌ها خواسته‌اند که بگریند، اما نتوانسته‌اند. می‌دانم که به قول دوستان صدای آزادی نزدیک‌تر است.

امیدوارم؛ می‌شنوم که آزادی امروز رساتر می‌خواند و می‌دانم این قوت صدا از کجا می‌آید. صدای آزادی، صدای ناله دوستان من است که ضربات باتوم را تحمل می‌کنند، صدای نفرین مادرانی است که دشنام‌ها را تاب می‌آورند، صدای نگران پدرانی است که دخترانشان را در بند می‌کشند.

خوشحالم؛ خوشحالم که فرزندانمان آزاد خواهند زیست. می‌دانم که فرزندان ایران، از آن‌ها که امروز تاب می‌آورند، از آن‌ها که از پا نمی‌نشینند، از آن‌ها که در جمع فریاد می‌زنند و در تنهایی اشک می‌ریزند، سپاسگزاری می‌کنند. خوشحالم؛ چون دوستانی دارم، که هدر نمی‌روند.

خودکشی به شیوه ایرانی


بعضی دوستان از باخت ایران خوشحالند. فکر می‌کنم دردشان مشابه درد همین کسانی است در عکس می‌بینید، منبعش هم سایت رسمی فیفاست، در قسمت عکس‌های بازی ایران و مکزیک پیدایش کنید. البته اینهایی که اینجا هستند به احتمال قریب به یقین ایرانی نیستند و احوالشان قابل درک، اما در مورد هموطنان عزیز، آزادیخواهان سربلند و پرغرور، بیشتر به نظرم حکایت لج کردن به آفتابه مصداق دارد…


Friday, June 02, 2006

نگاه مردسالار روشنفکر

نگرش عمومی مردان به زن را می‌توانم با توجه به موقعیت‌هایی که طی زندگی‌ام در آن‌ها قرار داشتم توضیح دهم. در دبستان، راهنمایی و دبیرستان و دوران سربازی که محیط‌هایی کاملا مردانه بودند، نگاه به زن ابدا جدی نبود و حداکثر به جک‌های عامیانه ختم می‌شد. اما در دانشگاه، کلاس‌های مختلف، شرکت‌ها و گروه‌های دیگری که کنترل مذهبی بر محیط آموزشی شدید نبود، تفاوت دیدگاه‌ها نسبت به زن برایم جالب شد. ادامه مطلب...

Sunday, May 14, 2006

جای خالی زنان

حدود 10 سال پیش، ماجرای دختری را شنیدم، در تهران، که با دوستانش شرط می‌بندد که روسری از سر بر دارد، سپس در خیابان با داد و قال این طور وانمود کند که روسری‌اش را باد برده. گویی که این کار را هم کرده بود، او را در تاکسی نشاندند و بردند به خانه‌اش. ادامه مطلب...

Wednesday, March 29, 2006

ایرانی در تبعید - نگاه دی‌سایت


چندی پیش روزنامه دی‌سایت مطلبی را در مورد موفقیت ایرانیان مقیم آلمان نوشت. به این مقاله که بر اساس موقعیت نمونه‌هایی چون عباس معروفی، پرستو فروهر و شرمینه شهریور نوشته شده است، پیش از این در وبلاگ‌های دیگری نیز اشاره شده است. از این جمله است، وبلاگ عباس معروفی، حضور خلوت انس و وبلاگ آونگ. در ذیل ترجمه آن را می‌خوانید. امیدوارم در آینده نزدیک مجالی برای تبادل نظر در مورد بحث مطرح شده، باشد.

"یک هیچ سرزمین ما را نمایندگی می‌کند"

ایرانی در تبعید – این داستان یک موفقیت است، زنانی به غایت با اعتماد به نفس. تنها رییس‌جمهور تندروی ایران اینجا باعث وحشت شده است.

از
یورگ لاو

در کتابفروشی «ایرانی و خاورمیانه‌ای» عباس معروفی در خیابان کانت شهر برلین می‌توان کنار کتاب‌ها، کارت پستال هم خرید. در این میان یکی از آن‌ها خیلی بهتر جلوه می‌کند: «تبریکات صمیمانه برای طی مدارج عالی».
برای یک گروه مهاجر، که در آن بازاری برای چنین کارت‌هایی وجود دارد، به نظر نمی‌رسد مشکلی وجود داشته باشد. اما اصلا گروه یعنی چه؟ ایرانی‌های آلمان همیشه کمی به همرنگ نبودنشان مغرور بوده‌اند. اکثریت بزرگ 120.000 نفر مهاجر ایرانی در وطن جدیدشان چنان خوب جا افتاده‌اند، که به ندرت به چشم یک گروه دیده می‌شوند. ایرانی-آلمانی‌ها – اکثرا مسلمان – سند زنده‌ای هستند برای این موضوع، که موفقیت در هماهنگی با جامعه بیشتر با یادگیری و داشتن برداشتی مثبت از سرزمین میزبان سر و کار دارد تا تعلقات دینی. کمتر جامعه مهاجر دیگری این همه پزشک، مدیر شرکت و مهندس تولید کرده است. از سال 2000 طبق قانون جدید تابعیت، بیش از 50.000 نقر ایرانی تبعیت آلمان را پذیرفته‌اند- یک داستان نهفته موفقیت. ادامه مطلب...

Friday, March 24, 2006

نگاهی به عملکرد خاتمی: آیا حق دارم عصبانی باشم؟


حرف زیبا زدن، ساده نیست، اما اگر بعد عملی هم داشته باشد، تعهدآور است. نقد یک شخصیت، آن هم نقد ویژگی‌های فردی او، با معیارهای من برای شناخت و سنجش موضوع هیچ سنخیتی ندارد. اما آنجا که پای ارزیابی عملکرد یک رییس‌جمهور که بیشترین رای مردمی را در طول تاریخ رای‌گیری‌های این مرز و بوم داشته، وسط کشیده می‌شود، نمی‌توانم اهداف حرفه‌ای وی را – ترجیح می‌دهم فعلا نگویم رفتار سیاسی، چون نظر بعضی دوستان بر این است که خاتمی اصولا برای سیاستمداری آفریده نشده است - نادیده بگیرم.
هنوز دو سال از انتخاب شدن آقای خاتمی – دور اول را می‌گویم، آن زمان او هنوز پشتیبانی اکثریت جامعه را داشت – نگذشته بود، که وی را به سبب کارهای فرهنگی، افتتاح کردن‌ها و سخنان آنچنانی از یک سو، و عدم تاثیرگذاری مورد انتظار در وقایع سیاسی داخلی کشور از سوی دیگر، به شوخی "شهبانو" لقب داده بودند؛ هرچند شوخی‌، اما عاری از معنا هم نبود. لقب‌های بعدی را حتما یادتان هست: محمد پیرپکاجکی، ممد خالی‌‌بند و ... . می‌دانیم در جامعه‌ای که اختناق زیاد باشد، جوک و شایعه هم زیاد می‌شود. ادامه مطلب...

با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)