Monday, June 12, 2006

گر من از پای اندر آیم گو درآی.........بهتر از من صدهزار از دست رفت


دل‌شکسته‌ام؛ می‌دانم که دوستانم در میدان هفت تیر تهران امروز جمع بوده‌اند و می‌دانم که چه گذشته است. می‌دانم که خیلی‌هاشان باتوم خورده‌اند، خیلی‌هاشان دستگیر شده‌اند، می‌دانم که خیلی‌ها گریسته‌اند و می‌دانم که خیلی‌ها خواسته‌اند که بگریند، اما نتوانسته‌اند. می‌دانم که به قول دوستان صدای آزادی نزدیک‌تر است.

امیدوارم؛ می‌شنوم که آزادی امروز رساتر می‌خواند و می‌دانم این قوت صدا از کجا می‌آید. صدای آزادی، صدای ناله دوستان من است که ضربات باتوم را تحمل می‌کنند، صدای نفرین مادرانی است که دشنام‌ها را تاب می‌آورند، صدای نگران پدرانی است که دخترانشان را در بند می‌کشند.

خوشحالم؛ خوشحالم که فرزندانمان آزاد خواهند زیست. می‌دانم که فرزندان ایران، از آن‌ها که امروز تاب می‌آورند، از آن‌ها که از پا نمی‌نشینند، از آن‌ها که در جمع فریاد می‌زنند و در تنهایی اشک می‌ریزند، سپاسگزاری می‌کنند. خوشحالم؛ چون دوستانی دارم، که هدر نمی‌روند.

1 comment:

Anonymous said...

خواهرم در بند است ... ولی من هم مثل تو خوشبینم