فرهنگ زیستن، سخن گفتن و شنیدن
«در پایان یک روز خوب» با یک لیوان که از بازار تهران خریده و یک دقیقه پیش پر از چای شده، جلوی رایانه شخصی مینشینی تا چیزی بگویی. به تجربه میدانی که گوینده باید توجه کند که مخاطب کیست؟ و این یکی از هولناکترین پرسشهایی است که ذهن را درگیر یک روند فرسایشی میکند. با نان و پنیر مشترک شوید تا مطالب آن برایتان ارسال شود (کلیک کنید)
بازداشت، ترور، اعدام، ممنوعالقلم، کافر، معاند نظام و ... مفاهیمی هستند که مصرف آنها برای ذهنیت ایرانی چندان خرجی ندارد. در مقابل، کالایی گرانقیمت وجود دارد، به نام «آزادی بیان» که داشتن اندکی از آن هزینهای گزاف میطلبد؛ چیزی در حد زندگی.
از دیدگاه عامه، مبارز کسی است که تلاش میکند، برای هدفش میجنگد، و به احتمال زیاد به زندان هم میافتد. این سرنوشتی است که هر ایرانی در ابتدای قدم نهادن به میدان نبرد انتظار آن را میکشد. «شکنجه» همانقدر بار معنایی منفی دارد که ترافیک سنگین شهر تهران؛ و آنکه شکنجه میشود، درد و رنجهایش همانقدر موثر به نظر میرسد که رای دادن به گروه – دست کم در نام – اصلاحطلب در 9 سال پیش.
برای من به عنوان یک ایرانی، هیچ چیز بیش از «آزادی» و به عنوان یک خاورمیانهای هیچ چیز بیش از «صلح» و به عنوان یک شهروند جهانی، هیچ چیز بیش از «برابری» خواستنی نیست. اما توصیف این سه خواهر انسانیت، در نظر جامعه امروز همانقدر تخیلی و محال به نظر میرسد که رنگها و ابعاد و اعماق، برای آن که همیشه تنها «سایههایی از جهان واقعی» دیده است؛ و این ناامیدی، بارزترین ویژگی استبدادزدگان است. چه بسا اگر دستها و پاها و دهانهایمان را با زنجیر و لنگهکفش میبستند، باز به خشم یا به عجز تنی میجنباندیم و شکایتی میکردیم، اما آن که روحش را یاس بلعیده باشد، هرگز قادر به مقاومت نیست.
4 comments:
انسان دشواری وظیفه است...
در زیج جستجو
ایستاده ی ابدی باش
تا سفر بی انجام ستاره گان بر تو گذر کند،
که زمین
از این گون حقارت باز نمی ماند
اگر آدمی
به هنگام
دیده ی حیرت می گشود.
از این که مورد توجه شما قرار گرفته ام سپاسگذارم. خوشحالم که وبلاگتان را پس از این می خوانم.
بدرود
برای چشماهایش: باعث خوشحالی و افتخار من است. سربلند باشید.
Post a Comment