Friday, September 14, 2007

اسلام حامي فمينيسم؟


جز قلب تيره نشد هيچ حاصل و هنوز
باطل در اين خيال كه اكسير مي‌كنند

كمپين تغيير براي برابري، به دليل گستردگي كمي و انديشگي خود، عقايد مختلف اجتماع را به چالش كشيده است. جنبش زنان، بخواهيم يا نخواهيم، ناشي و دامن‌زننده به تغييراتي است كه با متصلب‌ترين ذهنيت‌هاي جامعه برخورد مي‌كند.
يكي از نمونه‌هاي بارز برخورد متصلبين با پيشروان فكري جامعه، رويكرد هيجان‌زده متعصبين مذهبي به كمپين يك ميليون امضا است. گويي تغيير براي برابري چنان عجيب و دور از عرف مي‌نمود كه زنان بسيجي يك بار خبر از تشكيل كمپين چهار ميليون امضا براي حمايت از قوانين فعلي دادند! غافل از اينكه واژه كمپين به طور خاص براي گروه‌هايي به كار مي‌رود كه عليه شرايطي كه وجود دارد تلاش مي‌كنند، نه براي صيانت از آنچه كسب شده است.
اين يكي از نمونه‌هاي طنزآميز برخورد با حركت پيشروي كمپين يك ميليون امضاست. اما وقايع تلخ آنجا اتفاق مي‌افتد كه مذهبيون با اتكا به قوانين ديني سعي در سد كردن راه كمپين دارند. روز 22 خرداد سال 85، افسران نيروي انتظامي مستقر در ميدان هفت تير، به عابران اين گونه ابراز مي‌كردند كه زنان معترض، مخالفان حجاب، فاسد و ... هستند؛ چنين برخوردي از سوي متعصبين انتظار مي‌رود. چرا كه اساسا زن در آيين اسلام «جنس دوم» به شمار مي‌آيد و مردسالاري ريشه دوانده در جامعه ايران نيز، مذهبي‌ها را به شدت تحت تاثير قرار داده است. با اين تفاصيل، چگونه بايد در مقابل موانعي كه مذهب پيش پاي جامعه در حال تغيير مي‌گذارد، واكنش نشان داد؟
تغيير، فرايندي پيوسته و هميشگي است؛ گاه تند و گاه كند. زماني كه تغييرات باني دارند، بانيان، راهبردهايي براي پيشبرد اهداف خود ارائه مي‌كنند كه تمكين‌كننده انعطاف و چالاكي مجموعه در حال تغيير هستند. در كنار ارائه راهبرد، اين نكته نيز بايد مورد توجه قرار گيرد كه يك حركت كه داراي هدف است، طبيعتا داراي اصل و پايه نيز خواهد شد. اگر فعالين يك جنبش براي پيشبرد اهداف كوتاه‌مدت، به نحوي عمل كنند كه با اهداف اصلي آن در تضاد افتد، خلاف صلاح خويش و به ضرر آن كار كرده‌اند.




انگيزه نوشتن اين متن، مطلب درج شده در سايت تغيير براي برابري، از آقاي تقي رحماني، در تاريخ دوشنبه 19 شهريورماه 86 است كه «در چشم پاك‌بين نبود رسم امتياز» عنوان گرفته است. به تعبير نگارنده، آقاي رحماني در مطلب مذكور، اسلام را دين برابري دانسته و تبعيض‌هاي موجود بين زن و مرد را ناشي از تاثيرات زمانه و دور از گوهر دين مي‌داند. چنين برداشتي از دين و به ويژه از اسلام، دور از واقعيت و خلاف تاثيراتي است كه اسلام در جوامع مسلمان به جاي نهاده است. در ادامه به برخي از جنبه‌هاي اشكال اشاره مي‌شود.
در مطلب مذكور آمده است كه «...قرآن با احكام زمانه اعتلايي برخورد كرده و آن قوانين را كه به عدالت نزديك بوده تاييد كرده...» و در ادامه استدلال مي‌شود كه چون در قرآن «بلقيس پادشاه عاقل و مريم الگوي برتر» دانسته شده است «پس آن گاه پايه قوانين حقوقي و تفسيرهاي نابرابر در قرآن» محدود به زمان و مكان است.
پرسش اساسي اين است كه اعتلا در چه چيزي و در قلمرو چه رويكردي مد نظر آقاي رحماني است و بر مدعاي خود چه شاهدي دارند؟ تا آنجا كه به حوزه زنان مربوط است، اگر تاثير قرآن را تعالي‌بخش بدانيم، بنابراين مفهوم اعتلا همانا سهم‌بري كمتر از مشاركت‌هاي اجتماعي است و عدالت نيز ناتوان كردن زنان در ابراز وجود و تحت سيطره مردان قرار گرفتن است!
و تنها با نگاهي گذرا به تاريخ صدر اسلام اين پرسش پيش كشيده مي‌شود كه تاثير اين آيين، با قوانين مردسالارانه‌اش، بر زندگي زنان چه بوده است؟ آيا مي‌توان نام بردن از بلقيس افسانه‌اي را همسنگ اشاره‌هاي مستقيم قرآن نسبت به حقوق زن دانست؟ و الگو بودن حضرت مريم در برابر انگاشته شدن زن و مرد در جوامع ديني چگونه كمك كرده است؟ در آيه 11 سوره نساء آمده است:
«حكم خدا در حق فرزندان شما اين است كه پسران دو برابر دختران ارث برند»
آيا زماني كه جمله با عبارت «حكم خدا» آغاز مي‌شود، هنوز مي‌توان گفت كه گوهر دين بر اساس عدالت و مساوات است؟ چنين نمونه‌ها و بحث‌هايي در مورد دين، به ويژه دين اسلام فراوان است. چرا زنان بزرگ عرب، پس از اسلام ظهور نكردند؟ چرا زنان در جوامعي كه حكومت ديني داشته‌اند، همواره در ستم به سربرده‌اند؟ در مقابل ادعاي آقاي رحماني مبني بر اينكه «اگر بر مدار زمان و مكان بنگريم، گوهر دين بر عدالت و مساوات ميان انسان‌هاست» چگونه است كه گوهر دين، در مدار زمان و مكان بر اساس عدالت است، اما اديان هر چه به تماميت تاثير خود بر جامعه نزديك‌تر شده‌اند، نسبت به زنان نيز بي‌مهرتر شده‌اند؟
گروهي علت اين امر را سياسي شدن دين و خارج شدن رهبران ديني از مسير دين مي‌دانند؛ اين توجيه پذيرفتني نيست. در حالي كه هر پديده فكري در زمان قدرتمندي خود، بيشتر هويدا و شفاف مي‌شود، آيا مي‌توان پذيرفت كه گوهر دين، در زمان نزديكي به قدرت، به گونه‌اي از كار مي‌افتد و در نتيجه دين‌مداران تاثيراتي غيرديني از خود بروز مي‌دهند؟! موضوع اين جاست كه دين، به عنوان يك پديده فكري كه پس از مدت‌زماني كهنه مي‌شود، تا زماني كه به قدرت نرسيده است توان به بار نشاندن جنبه‌هاي متحجر خود را در جامعه ندارد، اما همين دين، در زمان قدرت‌مداري، با خشونت تحجر خود را به انسان‌هاي تحت حاكميت تحميل مي‌كند.
در ادامه ذكر شده است كه «گوهر بینشی و الگوی قرآن برابری طلب است و این شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه است که برخی از نابرابری های حقوقی را به زنان تحمیل کرده است.» اين مطلب صحيح است كه شرايط اجتماعي در بازه‌هاي زماني و مكاني بر آزادي زنان تاثير بسزايي دارد و اين هم صحيح است كه انسان‌ها تعبيرات شخصي يا گروهي از مفاهيم ديني دارند، اما اين موضوع كاركرد دين را تغيير نمي‌دهد. در مقابل همه كوشش‌هايي كه براي تلطيف چهره مردسالار دين به عمل مي‌آيد، چراهاي بسياري، خميرمايه اصلي اسلام را باز هويدا مي‌كند: چرا قرآن در بيشتر موارد روي سخن با مردان دارد؟ چرا بهشت، بهشتي مردپسند است؟ چرا زنان كشتزار مردان معرفي مي‌شوند، چرا «خداوند» حكم بر ارث نابرابر مي‌دهد؟ چرا...؟ شايد برخي به اصطلاح روشنفكران اسلامي، سعي در ارائه تعبيراتي از چنين كاستي‌هايي داشته باشند، اما پرسش‌ها بعضا بسيار زيربنايي‌تر از آن است كه توجيه‌پذير باشند. ذهنيت اسلام، ذهنيتي مردسالارانه است؛ زماني كه اصلي‌ترين ركن آن، يعني «خداوند اسلام» حكم بر نابرابري مي‌دهد، چگونه مي‌توان گوهر قرآن را برابري‌طلب دانست؟
در جاي ديگر مطلب « در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز» اين طور بيان شده است:
«در صورت داشتن چند زن نمی توانید عدالت میان آنان برقرار کنید اما تعدد زوجات را به 4 زن محدود می کند.» در اين نقل از كتاب قرآن، سهوالقلمي رخ داده است. ترجمه صحيح آيه 3 سوره نساء اين است كه «اگر بترسيد كه چون زنان متعدد گيريد راه عدالت نپيموده و به آن‌ها ستم كنيد، پس تنها يك زن اختيار كنيد...» پيش از آن نيز گفته شده كه دو، سه يا چهار زن بگيريد. معلوم نيست اين سهو قلم چگونه رخ داده، اما به هر ترتيب نمي‌توان از تاثير اين «اگر» بر مفهوم جمله غافل ماند. چرا كه تشخيص اين كه آيا مي‌توان با داشتن دو سه يا چهار زن، عدالت برقرار كرد يا نه بر عهده مرد است و باز زن مفعول واقع مي‌شود. همچنين در جاي ديگر،‌ نويسنده مطلب مي‌افزايد: « قرآن تاکید دارد که نباید با کنیزان زنا کرد». پس چگونه است كه قرآن در پايان آيه سوم سوره نساء مي‌گويد كه اگر نمي‌توانيد بين زن‌ها عدالت برقرار كنيد «تنها يك زن اختيار كرده و يا چنانچه كنيزي داريد به آن‌ اكتفا كنيد ...»؟
دين را از مومنان به آن بايد شناخت، نه از كساني كه مفاهيم آن را مصادره به مطلوب مي‌كنند و مخلوق خود را به نام دين ارائه مي‌دهند. شايد براي جنبش زنان بهتر مي‌بود كه اسلام رويكردي زن‌ستيز نمي‌داشت؛ شايد بهتر اين بود كه متعصبين مذهبي به ياري كمپين مي‌آمدند؛ اما چنين نيست و چنين نيز نخواهد شد. چرا كه آنچه از گوهره خود دور بماند، در طي زمان محو خواهد شد. جامعه پويا، قوانين را نه بر اساس اقتضائات كهنه دين، بلكه بر اساس نيازهاي امروز و با توجه به گستره ارتباطات جامعه تنظيم مي‌كند.






No comments: